نتایج جستجو برای عبارت :

کم گذاشته ای؟

طبی که بنای خودش را بر تجربه گذاشته امروز ناتوانی خودش را بیشتر از هر روز نشان داده.
وقتی از او می پرسیم: فلان چیز مفید است یا نه؟ می گوید: اثبات نشده!
آن یکی چطور؟ : تحقیقی صورت نگرفته!
آن دیگری چطور؟ : معلوم نیست.
فلان ترکیب... : باید تحقیق شود...
مگر تجربه کردن اینها چقدر وقت می برد؟ بعد از چند ماه انگار در مورد هیچ چیز تحقیق نکرده اند. یا اینکه اصلاً بنا گذاشته اند در مورد بعضی چیزها تحقیق نکنند!!!
خوش انصاف هایشان می گویند: نمی دانیم! بی انصافهایش
نکند این همه که دوستتدارم را ، بابت عذاب وجدان داشته باشم؟
نکند حس میکنم جایی برایت کم گذاشته ام که حالا میخواهم توی هر نفسی که میکشی یقین بداری عاشقت هستم؟
نکند کسی جایی برایت کم گذاشته و حالا داریم زور میزنیم جای خالی چیزی را پر کنیم نگار؟
عاشقانه دوستت دارم نگار. نه. نقل هیچکدام از این حرف ها به تنهایی نیست. همه شان درست، کمت گذاشته ام و کمت گذاشته اند. ولی تو تنها چیزی هستی که در این جزیره متروک برایم مانده. دارم میسازم. دارم بالای درخت ها خ
همیشه یکی از فانتزی هام این بود ماشین داشته باشم ، بعد هر روز بیام سوار شم ببینم یکی برام گل گذاشته :))
امروز کتابام رو که داشتم درس میخوندم جا گذاشتم روی میز ؛ رفتم راند تا ظهر ، ظهر برگشتم بردارمشون که دیدم یه تکه کاغذ یکی گذاشته زیر کتابم و روش نوشته : 
Fly without wings, dream with open eyes
یعنی بدون بال پرواز کن و با چشمهای باز رویا ببین‌... 
خیلی خوشم اومد...
یعنی هرچیز دیگه ای نوشته بودن گذاشته بودن اینقدر برام خوشآیند نبود...
کلی بهم انرژی مثبت داد... 
و خب ب
اومدم با کلی ذوق برا مامانم اهنگ عاشقانه گذاشتم و با صدا رسا میگم "آهنگ های عاشقانه را از ما بخواهید." بعد یکم گوش کرد گف اینو صبح شنیدم :/ دختر فلانی سر کار گذاشته بود گوش کردیم و تعریف کرد تو تولدش گذاشته :( 
+یادم نمیاد تو تولدم هیچ وقت آهنگ گذاشته باشم(همینقدر ساده زیست) فقط همیشه بابام تولدم یادش بوده و همیشه و همیشه برام کادو خریده ؛) 
خورد تو ذوقم گفتم خب پس دیگه "آهنگهای عاشقانه را از ما نخواهید برید از دخترا همکاراتون بخواهید ":( بعدم قطعش
خوابگاه یعنی اینجا که دلت گرفته و غم عالم به دلته
اتاقت رو به روی آشپز خونه س
یکی هم در حین ظرف شستن کجا باید برم یه دنیا خاطره ت رو گذاشته :(
خودم شهاب تیام گذاشته بودم روبه راه شم، که اومدن شستن بردنش

پی نوشت:یکم محض رضای خدا درس بخونم بعدش میام کامنت ها رو می جوابم
 
دیروز عشقم اورد یک پست کوتاه رو نشونم داد که خنده مردم و کلی هم ناراحت شدم.
گفت تو رو خدا ببین این عشق سابقت که مانی لاندری هم دوست داره چی گذاشته.
بچه ها گرگ زاده یه پست خیلی مضحک و چیپ گذاشته بود در این شکل:
ای ارایشگر یا بیا موهام کوتاه کن یا میام میکنمت. یه همچین خزعبلی.
اینقدر دلم براش سوخت. و برای خودم.
میدونید ادمها لایه های زیادی دارن.
وقتی تو باتجربه میشی به مرور زمان و کاریزمای ادمها و همه چیشون میریزه.
وای من اینقدر خنده م گرفت.
بتونم ا
اینستا را باز می‌کنم. دور عکس پروفایل دوست‌پسر سابقم نوار سبز است که نشان می‌دهد محتوایی را مخصوص Close Friends به اشتراک گذاشته. دور عکس کراش سابقم صورتی و نارنجی‌ست که نشان می‌دهد محتوایی را به صورت عمومی به اشتراک گذاشته. به نظر شما اول سراغ کدام می‌روم؟ بله، قطعا کراش سابقم!
"پروفایل تلگرامتون رو هم دیدمچهارقل گذاشته بودیدامن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو گذاشته بودید اینا خب برای من معیاره"لعنتی خراب این معیارت شدم اخه.لعنتی خفن معیار.منم از جام بلند کردی.میدونستید به کیا بیشتر از همه تو حرم خوش میگذره؟بچه ها,یعنی عشق میکنند هر چه قدر دلشون میخواد از این ور میرند اون ور ,میپرند بالا,جیغ میزنند داد میزنند,هی میدوند دنبال هم هیچ کسی هم بهشون کار نداره:))بهشتیه براشون
 
فکر کنید می خواهید عکسی از خودتان را که پیش از سال 2010 میلادی جایی در اینترنت، به جز فیس بوک یا ایمیل تان قرار داده اید، پیدا کنید؛ یا متن هایی که روی مسیج بوردها یا صفحه دوست تان گذاشته اید. آیا به این محتواها دسترسی دارید؟
به نظر می رسد عمده مطالب و تصاویری که از دهه قبل میلادی از خودتان روی اینترنت گذاشته اید، دیگر در دسترس نیست.
ادامه مطلب
رییسمون یه دوربین آورده گذاشته پَسِ سرمون ک دقیقا همه جا صفحه کامپیوتر،گوشی ،توی کشو همه جا رو دید داره 
بعد این دوربین قابلیت ضبط و پخش صدا رو داره،روز دومی ک دوربین گذاشته بود یهو یه صدایی اومد سلام !!قشنگ سکته کردم .بعد فهمیدم این مرتیکه داره با دوربین باهام حرف میزنه ...کارد میزدی خونم در نمیومد
بعد هم هفته پیش بهم گفت : شما با آقای شهیدزاده هماهنگ کردید ولی نتیجه رو به من گزارش نکردین. من عصرش ک چک میکردم متوجه شدم!! تا این حد بیکار و عنه ...
داشتم پستای اینستاگرامم رو نگاه می‌کردم. رسیدم به یه عکسی که تو یه هفته تابستون قبل پیش‌دانشگاهی گذاشته بودم. توجهم به گوشیم وسط عکس جلب شد که باز کرده بودم گذاشته بودم رو صفحه‌ی وبلاگم. قالب وبلاگم خیلی خوشرنگ بود. یاد افتاد الان پس‌زمینه‌ش آسمونه. وبلاگو باز کردم که یه نگاه به قابش بندازم و تعجب کردم چون آخرین پستم مال دی ماه بود!رفتم دیدم بله. بقیه‌ش تو پیش‌نویساست. و نوت‌های گوشیم. :)) یکیشون رو دلم خواست منتشر کنم.
الان هم دارم فکر می
دیوان شمس را گذاشته بود توی دست هایم، زل زده بود به چشم هایم، با لبخند برایم از مولوی خوانده بود.سرم را انداخته بودم پایین، خواندش که تمام شده بود، لبخند هول هولکی تحویلش داده بودم، چند تا ده تومنی گذاشته بودم روی میز؛ دیوان را بغل زده بودم و پا تند کرده بودم.
تا خانه یک ریز غر زده بودم به جانم که مثلا چه می شد ؟ سرم را بلند میکردم؛ زل میزدم توی چشم هایش.لبخند میزدم.قشنگ به خواندنش گوش میدادم.من هم برایش میخواندم.حرف میزدم.تعریف و تمجید میکردم.
عرض سلام  و خسته نباشید خدمت دانش آموزان کلاس هشتم دبیرستان عصردانش این وبلاگ برای درس مطالعات برنامه ریزی شده است وتمامی تکالیف در این وبلاگ به اشتراک گذاشته می شود.
یک آدرس ایمیل اعلام می شود که تمامی دانش آموزان موظف هستید تکالیف انجام شده را به این ایمیل بفرستید.در این وبلاگ جزوه و نمونه سوال گذاشته می شود . و هرکدام که نشانه #تکلیف(هشتک تکلیف) هست شما باید آن را انجام دهید.وبه ایمیل مشخص شده بفرستید.
باتشکربهرام گنجی دبیر مطالعات هشتم
یه کلیپ هم گذاشته اما من هنوز دان نکردم دان که کردم واستون میزارم ببینید اون کلیپ رو دیروز گذاشته این دو تا عکس و دو سه روز پیش
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
این یکی از پستاش اما دو عکس بود ولی من یه عکسش و گذاشتم:

اینم یه پست دیگه که تصویری از خودش نیست:
پنجره را باز گذاشته ام، بوی خاک باران خورده با عطر چای بِه مرا به پرواز در آورده است، خوشحالم و نسبت به امروز و روز های پیش رویم، امیدوار! :)
نشسته ام و از فریدون میخوانم و همزمان لبریز از عشق میشوم، چه احساس خوبی... چه روز قشنگی :)
من نباتم...کنار پنجره، رو به آسمان آبی دلبرم نشسته ام و با خیالِ خوش و آرامی، فکر می بافم...
از زندگی که در دستانم موج میزند، هیجان زده ام، گاه با فکرِ خوش رها شدن، همگام با برگ ها میرقصم،گاه با فکر لذتِ زندگی کردن، غرق می
سلام بر بلاگری عزیزی که به وبلاگم وارد شدی و داری این مطلبمو می‌خونی، خیلی خوش اومدی به وبلاگم.
از فاطمه خانم که من رو به چالش "۱۰ کاری که قبل از مرگم که باید انجام بدهم" دعوت نمودند، مچکرم.
۱۰ کاری که قبل مرگم بهتره انجام بدم:
آدم قبل مرگش دنبال دعا و نماز و استغفار و این هاست
ولی دوست دارم بعد مرگم نامی از خودم باقی گذاشته باشم.
ولی این کارها رو انجام داده‌ام که با خیال راحت برم اون دنیا.
۱-خوشحال کردن بنده‌های خدا
۲-یادبگیرم و یاد بدهم یادگرف
هفته پیش داشتم در سایت دکتری دانشکده کار می‌کردم و به این می‌اندیشیدم که چند سال دکتری را با حقوق بخور نمیر دانشگاه بسازم و کار نکنم و در عوض تجربه‌ی یک فعالیت لذت‌بخش نسبتاً خالص علمی را داشته باشم و از زندگی لذت ببرم که شاید چنین فرصتی دیگر در طول عمرم به دست نیاید. در همین فکرها بودم که یادم آمد سال دیگر حلما باید برود مدرسه و اگر نتوانیم دولتی بفرستیمش یا نگذارند که بفرستیمش (!) باید خصوصی بگذاریم و هزینه‌هایش کمرشکن!
از طرف دیگر چند رو
می گویند متولد هر فصل و ماهی که باشی به آن علاقه مند می شوی!
و من با اینکه فرزند پاییزم ولی، همیشه دلم را در اردیبهشت ها جا گذاشته ام!
هر سال که اردیبهشت می آید هر جای دنیا که باشم بهترین اردبهشت ها در ذهنم مرور می شود؛ حال و هوای من پیش از سفرهای کربلا در ماه های رجب و شعبان، قم زیبا {می دانم خنده دار است، اصلا شما اولین نفری نیستید که به من برای گفتن این جمله می خندید ولی...}
باید دلت را در یک بهار، در اردیبهشت، در قم دوست داشتنی، در کنار دورترین ی
یه زنی میگفت:
فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی)
پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن.
شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده)
یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع)
ادامه مطلب
امروز دختر ۲ ساعت گذاشتم پیش باباش رفتم ارایشگاه موهامو رنگ کنم. شیرم براش گذاشته بودم تو شیشه. وقتی اومدم قیافه باباشو باید میدیدین دود از کله اش بلند میشد و به شدت کلافه و عصبی بود. من که میرفتم دلسا خواب بود ولی خب بیدار شده بود کلی جیغ و گریه و در عین گرسنگی شیشه رو پس میزده. لباسشم کثیف کرده بود باباش اومده عوضش شده در حین عوض کردن جیش کرده بود 
یعنی دخترم سنگ تموم گذاشته بود واسه بابایی. من که رسیدم یهو آروم شد لباساشو تنش کردم یه کم چرخون
...در واقع حضور مسلم می توانست فرصتی باشد برای مردم کوفه تا ننگ گذشته را از دامان خود بزدایند و برای همیشه در طول تاریخ خود را سرافراز کنند اما مردم کوفه در این امتحان هم موفق نشدند.حضور نایب امام فرصتی است برای مردم هر عصر تا لیاقت خود را برای حضور امام معصوم(ع) ثابت کنند.آری اگر امام معصوم در آمدنش تاخیر می کند، یعنی مردم برای نایب الامام کم گذاشته اند...
دیشب که شیفت بودم حساااااابی خسته شدیم.انقدرررررر مریض آوردن که تخت اضافی گذاشته بودیم بین تخت های خود اورژانس.  ۴ تا تخت اضافی گذاشته بودن ما بین تخت ها جوری که رفت و آمد سخت می شد.نمی دونم دیشب چه خبر بود که انقدر شلوغ شده بود.بیشتر از ۳۰ تا پذیرش داشتیم.دکتر می گفت من وقت نمی کنم به خوبی نوار قلب ها رو امضا کنم تو چه جوری نوار قلب می گیری؟
بعضی اوقات مغزم کار نمی کرد دیگه،  که از کدوم مریض نوار قلب باید بگیرم از کدوم نباید بگیرم.
از شلوغی اونج
با خودم قرار گذاشته ام تکه ای از وجودم را زنده زنده دفن کنم. 
با خودم قرار گذاشته ام واژه دعا را از فرهنگنامه دلم حذف کنم.
با خودم قرار گذاشته ام همه وقت و توانی را که برای تحقق رویایم صرف می کردم برای فراموشی رویا بگذارم.
با خودم قرار گذاشته ام که از خودم و از این همه تنهایی و ناتوانی به اولین مقصد ممکن بگریزم.
با خودم قرار گذاشته ام بر سر گوری که هر لحظه مرا در خود فرو می کشد اشک نریزم.
با خودم قرار گذاشته ام ادای زندگی کردن را دربیاورم.
با خودم
من قبل از همه‌ی نقطه‌هایی که تا به حال تایپ کرده‌ام، یک فاصله گذاشته‌ام . متن‌های قدیمی، از جمله پست‌های این وبلاگ را که می‌خوانم، حواسم پرت فاصله‌ها می‌شود و این اشتباه نگارشی توی چشمم می‌زند . بعید نیست یک روز به سرم بزند شروع کنم پست‌های قدیمی را ویرایش کردن .
چرا؟ یک جاهایی دنبال توجیه می‌گردم برای دلیل‌هایی که نیست . از خودم مدام می‌پرسم ... چرا؟ جای جواب‌های خالی، زیادی سنگینند؛ مجبورم جایشان را پر کنم، خودآگاه یا ناخودآگاه تو
من قبل از همه‌ی نقطه‌هایی که تا به حال تایپ کرده‌ام، یک فاصله گذاشته‌ام . متن‌های قدیمی، از جمله پست‌های این وبلاگ را که می‌خوانم، حواسم پرت فاصله‌ها می‌شود و این اشتباه نگارشی توی چشمم می‌زند . بعید نیست یک روز به سرم بزند شروع کنم پست‌های قدیمی را ویرایش کردن .
چرا؟ یک جاهایی دنبال توجیه می‌گردم برای دلیل‌هایی که نیست . از خودم مدام می‌پرسم ... چرا؟ جواب‌های خالی، زیادی سنگینند؛ مجبورم جایشان را پر کنم، خودآگاه یا ناخودآگاه توجیه
من نمیدونم این اساتید محترمی که در این یک ماه و نیمی که فرصت داشتن هیچ کاری نکردن حالا که داره مهلت تموم میشه همشون ریختن رو سر ما بدبختا . تو این یک و ماه نیم دقیقا داشتین چیکار میکردین.
 
این استادمون هم اول میگه که کلاس مجازی و گذراندن جلسه ها اجباری هست بعد یک ماه میاد میگه که نه اجباری نیست باز دیروز اومده در سایتش که گالری تصاویر خودش رو گذاشته داخلش میگه که اجباریه و تا 5 اردیبهشت وقت دارین.
 
اساتید دیگه هم تازه به فکر گروه مجازی افتادن و
اگر توجّه داشته باشى، مى‌فهمى که من مى‌خواهم از تکیه بر نعمت‌ها و از تکیه برخودت هم فارغ شوى؛ و آن‌جا که در بن‌بست دنیا و ناتوانى و عجز کامل خودت قرار مى‌گیرى، ناامید و متزلزل و یا ملتهب و برآشفته نباشى؛ که در دعاى امین الله مى‌خوانى: «اَللّهُمَّ‌ فَاجْعَل نَفْسى مُطمَئِنَّة بِقَدَرِک». تو آرامش دل من را، در کنار نعمت‌هاى بیرون و قدرت‌هاى درونم نگذار؛ که این هر دو، دنیاپرستى و خودپرستى است. 
من را با قدر و اندازه‌هایى که گذاشته‌اى،
سلام
در این مطلب خیلی کوتاه میخوام فقط این رو بگم که فکر نکنید خانواده برتر مثلا فقط چند تا کاربر محدود هستیم که فقط فایده های بحث هامون به خودمون میرسه. هزاران نفر از گوگل میان این متن ها رو میخونن و نظرات رو میخونن و یه چیزهایی از بحث های ماها میفهمن، بنابراین کاری که انجام میدیم فقط محدود به کاربران ثابت که نظر میذارین نیست و حتی اگه بر روی یک نفر تاثیر مثبت گذاشته بشه اون یه نفر میتونه روی افراد دیگر تاثیر بذاره، یک خانواده درست ایجاد بشه
گیر کرده تو دلم که بگم از ام شهرآشوب متنفرم و هیچوقت نبخشیدمش 
و بیشتر بدم اومد چون فکر کرد چون شوهر کرده و زاییده پس برتره و حق داره هرچی به ذهن کثیفش و دهن ....ش رسید بهم بگه و فکر کن که کوچیکتره! 
و از خودم ناراحتم چون اون ع ن یی جوری وانمود کرد که خودمم هوا ورم داشت نکنه تقصیر منه و اومدم تو وبم پست حلالیت گذاشتم و اوشون چی کار کرده بود؟ در وبشو تخته کرده بود رفته بود طاقچه بالا گذاشته بود و یکی هم اومده بود تو خصوصی منو زیر شکنجه روحی گذاشته بو
تو اینستا نظرسنجی گذاشته بودن که با دلیل بگین چرا ازدواج نمیکنین؟
 
و یه مرد ایرانی کامنت داده بود: همه شرایطشو دارم ولی زنم اجازه نمیده :)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دخترانی که عکس‌های شخصی خود را در رسانه‌های اجتماعی به اشتراک نمی‌گذارند، بهتر است آن‌هارا به عنوان استوری "Close Friends" نیز به اشتراک نگذارند. "Close Friends"جایی است که کاربرها می‌توانند افراد کمی را برای مشاهده عکس‌های خود انتخاب کنند. انجام این کار بی‌خطر نیست. به عنوان مثال، دختری در لیست "Close Friends"ِ کسی، ممکن است آن استوری را در حالی که دیگری‌ای در کنار او باشد مشاهده کند. بنابراین، بعید نیست بغل‌دستی‌اش ناخوداگاه نگاهش بیفتد. یا مثلا برخی
 
مواد لازم : 
شیر 2  لیوانآرد برنج 2 قاشق غذاخوری سرپرشکر 4 قاشق غذاخوریآب 0.5 استکانگلاب1 قاشق غذاخوری
 
طرز تهیه:
ابتدا شیر سرد را با لیوان های دسته دار که در تمامی خانه ها یافت می شود در قابلمه مورد نظر بریزید. سپس آرد برنج و آب را اضافه کنید و کاملاً هم بزنید تا آرد در شیر سرد حل شود روی حرارت گذاشته و مرتباً هم بزنید اگر لحظاتی هم زدن را متوقف کنید، باعث می شود آرد برنج در شیر گلوله گلوله شود. پس مرتباً به هم بزنید تا کمی غلیظ شود بعد از روی حرا
 فصل 12 کامل
اهم اهم
دست و جیغ و هورا
نت وصل شد
اینم سه صفحه خوشگل که نجلا جان به محض وصل شدن نتش برامون گذاشته
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری
 فصل 12
اهم اهم
دست و جیغ و هورا
نت وصل شد
اینم سه صفحه خوشگل که نجلا جان به محض وصل شدن نتش برامون گذاشته
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنو
ما آدم‌های امروزی عادت کرده‌ایم همیشه :|  یا :(  باشیم. قیافه‌های حال خوب کن :) یا :D را هم‌ گذاشته‌ایم برای دنیای مجازی و آدم‌هایی که سالی یک‌بار می‌بینیمشان.ما آدم‌های امروزی به غر زدن و ناراحت بودن و شکایت کردن عادت کرده ایم؛ ظاهر شیک و قشنگ و اتوکشیده‌مان را حفظ میکنیم برای آدم‌های دور و باطن له و خسته و داغانمان را گذاشته‌ایم برای آدم‌های نزدیک؛ آدم‌هایی که دوستشان داریم و هرروز چشم در چشم می شویم با آنها. دلیل همه ی رفتارهایمان را
قرار گذاشته بودم فردا به یُمن یلدا برم آرایشگاه و از پیکره ی میمون به پیکره ی انسان تبدیل بشم و الان میبینم آرایشگرم عکس یک شمع با روبان سیاه رو گذاشته پروفایلش و با این اوصاف شعورم اجازه نمیده بهش پیام بدم که برام نوبت بذاره...نکنه نامادری سفیدبرفی به زیباییم حسادت کرده:))) و با یک طلسم کاری کرده من تا آخر عمرم نتونم برم آرایشگاه?!!...امیدوارم رفع این طلسم با بوسه ی یک شاهزاده ی سوار بر اسب سفید نباشه فقط:)))
 
+امروز اوج self talking من بود و نمیتونم تو
خاطره فقط مال گذشته نیستیه ردپا میذاره از خودش تو قلبمونکه هر گوشه‌ای دوباره انگار دنبالش می‌گردیم...
.
و خب من امروز تمام حرف‌هایی که این مدت برام مرور می‌شد و گذاشته بودمشون برای یه وقت نامعلومی
همه رو گفتم...
و خب قشنگ بود همه چی مثل ۱۶ آذر ۹۵... ۵ فروردین ۹۹ هم رنگی شد تو این فصل 
یه رفیقی دارم، از روزی که (دقیقا از همون روزی که) بچه دار شده، همه ی اهل اینستا رو کچل کرده از بس عکس از جوجه ی زردش گذاشته. (دقیقا بچش شکل این جوجه زرداست!)
ینی بچه دور خودش لولیده، 36تا عکس گذاشته، پاش نوشته الهی مادر قربون اون لولیدنت بره!!
بچه تف کرده تو صورت باباش، 25 بار استوری کرده:«اولین باری که تُفِت صورت بابا رو مزین فرمود!»
بچه رو با زنبیل بردن سر کوچه ماست خریدن، صدبار عکس گذاشتن و کوفتن تو چش و چار ملت که «خسته نباشی دلاور! خداقوت پهلوان
روایت دختری رو می نویسم  که بشدت از بعضی احساسات و افکار که خیلی هم براش شیرینن دوری میکنه اما این چندوقت ، باهاشون محاصره شده. . . با خودش قرار گذاشته بود به این مسئله فکرنکنه ولی چندروزه قرارشو زیرپا گذاشته . . .مشکل اینجاست که از لحاظ منطقی ، غیرممکنه و شاید هیچ وقت اتفاق نیفته یا اگر هم بشه ، حداقل ۴،۵ سال دیگه میشه بشه!. . . خیلی دوست داره ازش بنویسه اما از قوی شدن و پروبال پیداکردنش میترسه. . ‌.
از دست خودش کلافه ست و خیلی زیاد دلش میخواد مشهد
سر درد امانم را بریده بود .. حوصله دکتر رفتن رو هم نداشتم .. با خودم و درد جوری کنار اومده بودم .. گذاشته بودم به پای فشارهایی که تو این مدت رو سرم آوار شده .. شب اما دردها بیشتر می شدن .. با خودم داشتم فکر می کردم اگر امشب آخر خط باشه چطور می شه .. که پیام یکی از دوستان رو نوتیفیکیشن گوشی ظاهر شد .. مشورت می خواست اون موقع شب .. مجبور شدم سوالشو با دقت جواب بدم .. گوشی که دستم بود پول برق و گاز و تلفن ثابت و تلفن همراه و جریمه آزادراهی خودرو و وام مسکن رو ه
بعد از هر اتفاقی که برام پیش میاد...که دلیل بیشتر اون اتفاق ها تنبلی و دست روی دست گذاشته...
من یاد میگیرم که باید عوض شم...
اما هیچ وقت اون مرحله آخر یعنی عوض شدن پیش نیومده... 
نمیدونم دقیقا چه طور باید عوض شم... 
تنها چیزی که میدونم اینه که این تنها راه حله موجوده... 
 فصل 21
کامل
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنوعه حتی برای خودم
پ.ن4:  هر وقت دیدین پستی در دسترستون نیست احتمالا دارم ویرایشش میکنم
پ.ن5: و
سلام دوستان 
در این مدتی که اینترنت نداریم شرایط برای شما به چه صورت گذشت ؟ 
کی فکرشو میکرد قضیه ی بنزین و اعتراضات اینقدر روی کار ِ ما اهالی ِ وب اینقدر اثر بذاره ؟ 
 
من که کار سئو انجام میدم و  این موضوع به شدت تاثیر گذاشته روی کارم و رسما نمیتونم کار خاصی انجام بدم...
 
اما از یک ساعتی به بعد تصمیم گرفتم یک مقدار مثبت نگاه کنم به موضوع... 
شروع کردم یک سری کارای عقب افتاده رو جلو بردم 
چند مقاله که مدتی کنار گذاشته بودم را مطالعه کردم 
یک وبی
 
" مجاهدت (جهاد در راه خدا ) "
 
امام علی علیه السلام فرمودند :
إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّه‏ُ لِخاصَّةِ أَولیائِهِ (نهج البلاغه، الخطبة 27.)
دو نکته از این حدیث
اول إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ جهاد دری از درهای بهشت است.
دوم‌  «فَتَحَهُ اللّه‏ُ لِخاصَّةِ أَولیائِهِ» این در را خدا برای اولیاء خاصش و دوستان خاصش گذاشته است و باز می کند . می فرمایند در جهاد را برای خاص اولیائش باز گذاشته است.
حضرت آقا ف
شروع فصل 21
بچه ها اینم پست امشب
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنوعه حتی برای خودم
پ.ن4:  هر وقت دیدین پستی در دسترستون نیست احتمالا دارم و
سال های متمادی یک وبلاگ رو می خوندم وبلاگ دختری که دانشجوی دکترا بود و فرصت مطالعاتی رفته بود آمریکا و بعد که برگشته بود، و خب از شرایط موجود ناراضی بود.
من عاشق اون دختر بودم.
به حدی روزمره نویسی هاش رو دوست داشتم که حد نداشت.
چند باری وبلاگ عوض کرده بود، اما نهایتا باز سر و کله ش پیدا میشد.
بعد یکهو دیگه ننوشت که ننوشت.
هر چند بار بازم با امید واهی به وبلاگش سر میزنم تا شاید نشونه ای از خودش گذاشته باشه، فایده نداره.
چند باری هم براش کامنت گذاش
بوسیله گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، این نمایشگاه که «لئوناردو داوینچی: یک عمر هنر نقاشی کشیدن» نام دارد داخل گالری ملکه واقع در کاخ «هولی رود» و به مناسبت پانصدمین سالروز درگذشت این بازیگر برگزار می شود. راز تابلوهای داوینچی حدود ۸۰ طراحی «داوینچی» که از مجموعه خصوصی طایفه سلطنتی بریتانیا ودیعه گرفته شده اند، تو این نمایشگاه به عرضه گذاشته خواهند شد. این نمایشگاه سلیقه «داوینچی» و راه پندار او را در ابداع آثار هنری مورد تجسس
ساعت 4:24دقیقه ی صبح دوستم ک از torentoاستوری گذاشته و رنگ موی جذابش 
و منم روی تختم دراز کشیدم و دارم تک ب تک ستاره های روشن رو میخونم و 
دونه دونه خاموش میشن
زندگی هنوزم زیباست؟ نه؟
زیباست با همه اختلاف که نه با همه ی شکاف های طبقاتیش
دختره نوشته ۵۰۰ تا خواستگار داره 
 
 
 
 
 
 
من هر چی فکر میکنم میبینم ۵۰۰ تا خواستگار خیلی زیاده،
فکر کنم باباش اینو گذاشته تو دیوار...
‌.....................................................................................
اوضاع مملکت دارد بسویی پیش میرود که 
 
 
 
شبهای جمعه اموات برای ما فاتحه می خوانند
 
 
 
شادی روح زنده ها الفاتحه......
روزی که تورا ترک کنم ، دیگر چیزی برای از دست دادن نخواهم داشت .
اما تو ، کسی را از دست میدهی ، که دوماه ، فکرش را جایی در غرب ، پادگانی در کرمانشاه گذاشته بود و جسمش ، زانوهایش را در شهری کوچک زیر آفتاب سوزان جنوب ،بغل گرفته بود تا برگردی ...
تو مرا از دست خواهی داد بی وفایم .‌‌..
یکی دو شبی میشود که انگار داروها دوباره بی اثر شده اند...خوب نمیخوابم...ظهر به اُمید اینکه چشمهایم را ببندم و دو ساعت بعد،از عمیق ترین چُرت دنیا بیدار شوم روی تختم دراز کشیدم اما تنها چیزی که نصیبم شد کوبه های وحشیانه ی قلبم بود به دیواره ی سینه ام ..نخوابیدم...نااُمیدانه چشم های خسته ام را به سقف سفید ترک خورده ی اتاقم دوختم و با فکرهای تکراری خودم را عذاب دادم...
دقیق خاطرم نیست چندبار در زندگی قلبم شکسته_قلبم را شکستند_اما رنج و دردهایش خوب در
من به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستم!
یعنی ممکنه توهینایی که به خودم میشه رو ببخشم و ناراحت نشم ولی دقیقا درباره ی کسی که دوسشدارم برعکسم!
یعنی همونیم که یه روز تمام رفتم و کامنت های توهین آمیزی که واسه بازیکن موردعلاقه م گذاشته بودن رو ریپورت کردم :)))
اگر شما برای دوستی از جون و دل مایه گذاشته باشین و اونوقت متوجه بشین یه جایی طرف باهاتون رو راست نبوده چه میکنین؟
خواهشا دوستانی که این پست را میخوانند جواب بدهند. 
پست رمزدار بعدی بیشتر در این باره خواهم نوشت.
+ نظرات بدون تایید نشان داده میشود
اگه خدا گذاشته تو رو توی یه سختی که، داری هِی دو دوتا چارتا می کنی !! که راه در رو ازش پیدا کنی .. اما پیدا نمیشه .. 
 
حکمتی داره که هنوز نگرفتی .. 
بی خیال اون سختی شو
 
یه چیز دیگه که هست رو سعی کن ببینی ..
اینا کُدهایی هستن که بهت می دن، بتونی راه رو پیدا کنی .. 
 
خدایا یادم بده که همه چی دست خودته .. همه چی 
 
 
فصل 16 کامل
هیچ حرفی ندارم
از شدت خواب سرگیجه گرفتم
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنوعه حتی برای خودم
پ.ن4:  هر وقت دیدین پستی در دسترستون
ده روز مونده به عید با خانواده قرار گذاشته بودیم 5 و 6 عید بریم سفر. از گرگان تا گیلان. همه فامیلو سر بزنیم و برگردیم.
البته قرار گذاشته بودیم که یعنی من گفته بودم و ارزش حرف من تو خانواده برابری داره با پشکل.
خدا هم یه تاپاله دیگه سر رامون قرار داد و هرچی سیل بود روانه کرد... و دقیقا دارن میگن همون روزا از خونه درنیایین که کشورو آب برده...
هی فک میکنم بیخیال مسافرت با اینا بشم و خودم پاشم بگردم، میبینم حوصله بحث و جدل برای سفر جداگانه یه دختر و دعوا
تلویزیون مستند گذاشته داره میگه چقدر بازی هایی مثل doom  و tomb raider باعث بروز خشونت و حتی حمله با سلاح گرم تو آمریکا شده، مامان هم صدای تلویزیونو از قصد تا ته بلند کرده تا من بشنوم حالا منم در حال replay کردن devil may cry 2 ئم ... XD خدایا ... خودت ظهور کن
سطل آشغال رو دادم به مهندس که ببره بیرون، بهش گفتم سطل رو بذار تو حیاط بمونه. (منظورم این بود که پلاستیک آشغال‌ها رو بردار بذار تو کوچه و سطل رو بذار تا صبح تو حیاط هوا بخوره. بیشتر وقت‌ها همین کار رو می‌کنم تا بوی بدش بره.) پرسید بذارم تو حیاط؟ گفتم آره. بعد که رفت بیرون، گفتم ای بابا! الان فکر می‌کنه سطل رو با آشغال‌هاش باید بذاره تو حیاط. چون باهاش قهر بودم وقتی برگشت دیگه نمی‌شد ازش بپرسم چیکار کردی. تو فکر بودم که برم خودم چک کنم ببینم کجا
مغزم، دلم، روحم، جسمم مدام طعنه می‌زنند که ۲۸ام هم گذشت، پس چه شد آن وعده و وعیدها و من خودم را به کوچه علی چپ زده و طعنه‌ها را بی پاسخ گذاشته و به باقی کارهای مانده مشغول می‌شوم. به "خود" قول داده‌ام، تیر نگذرد، جهادیِ تیر نگذرد...تا یار که را خواهد!
۱. به یه پیشول بی چش مرغ دادم [اون چشش ک دیده میشد یه آبی خاص قشنگی بود]
۲. فیلم ace ventura رو دیدم [تیکه های قشنگی داش خندیدم .. بیشتر رو حرکت سر و صورت جیم کری میچرخید .. کارگردان انگا مجبور بوده تو فیلم صحنه بذاره همیجو برا تفنن گذاشته بود -_-]
۳. طرح بافتنیمو انتخاب کردم
میدونی چیه؟ گاهی فکر میکنم
خدا منو تو یکی از میلیونها سیاره اش گذاشته بعد یادش رفته من اونجام
 من هی داد میزنم خدا.................. ولی فقط انعکاس صدامه که برمی گرده خدا......................
الانم رو تخت دراز شدم و با خودم فکر میکنم که با چه زبونی باید باهاش حرف بزنم مثل آدمیم که هر آه ارتباطی امتحان کرده اما نشده که نشده 
شاید باورتون نشه ک من شخصا چ قدر ب این قضیه کپی رایت اعتقاد دارم و دوست دارم ک رعایت بشه. درسته ک ی سری محدودیت هایی ک تو کشور داریم نمیزاره ک قانونی فیلم و اهنگ بخریم و غیره... ولی حد اقل از چیزای کوچیک ک میتونیم شروع کنیم!
بار ها این صحنه رو دیدم ک طرف عکس پروفایل منو برداشته گذاشته بروفایل خودش و یک کلمه هم ب من چیزی نگفته... پست های من ک عکس هایی هستن ک خودم گرفتم هم تبدیل ب عکس پروفایل شده و استوری های من ری استوری شده و فرد یک کلمه هم اسمی از من
دانلود مقاله بناهای تاریخی ایتالیا،این کشور با آثار باستانی زیاد جز کشورهای با قدمت آثار فرهنگی بالایی است،این کشور  کشور ایتالیا در میان دریای مدیترانه قرار دارد،دریایی که اینگونه آثار کهن را به خود دیده است،پایتخت این کشور شهر رم است که همچنان به عنوان شهری ابدی شناخته می شود،تعداد فراوانی از بنا های باستانی متعلق به این کشور است،ایتالیا یک کشوری با تاریخ چندین هزار ساله در هر کیلومتر مربع خود، بشتر از هر کشوری دارای آثار تاریخی و ش
درست بعد از گذشت 6 ماه نه تنها یادم نرفته، سیر از دیدار نیستم، برای مسافرت های دیگری برنامه ریزی نکرده ام، بلکه همه اش با خودم دو دو تا چهار تا می کنم ببینم می شود بزودی باز هم عازم کربلا شوم!؟
فکر می کنم کم گذاشته ام،
شاید هم دلتنگی را بهانه کرده ام،
اصلا شاید دردی دارم که درمانم تویی امام حسین جانم!
بین تمام خبرهای شبکه ی خبر، هنوز واژه ی عتبات دانشگاهیان را خوب می بینم و خبرش را می خوانم و دلم می لرزد و وسوسه می شوم و یک آن، ترس تمام وجودم را می
الله متعال دقیقا شما را جایی گذاشته است که باید باشید.کنترل شما دست اونه و کاری میکنه که از مشکلات عبور کنید.تنها اونه که حرف نهایی رو میزنهفقط کافیه آرامش خودتون رو حفظ کنید و ایمانتون رو تقویت کنید اوضاع به نفع شما در حال تغییره
انگار این چند وقت نتوانسته ام درست نفس بکشم! بعد صبحانه امدم توی اتاق و بوی خودم از لای در خورد توی صورتم! الان هم در کمد را چارطاق باز گذاشته ام و لباس ها را ریخته ام روی تخت، نتیجه انکه بو شدت گرفته! قابلیت این را دارم که بابت بوییدن بوی خودم روزی هزار بار از اتاق خارج و دوباره به ان وارد شوم!
درست بعد از گذشت حدود 6 ماه نه تنها یادم نرفته، سیر از دیدار نیستم، برای مسافرت های دیگری برنامه ریزی نکرده ام، بلکه همه اش با خودم دو دو تا چهار تا می کنم ببینم می شود بزودی باز هم عازم کربلا شوم!؟
فکر می کنم کم گذاشته ام،
شاید هم دلتنگی را بهانه کرده ام،
اصلا شاید دردی دارم که درمانم تویی امام حسین جانم!
بین تمام خبرهای شبکه ی خبر، هنوز واژه ی عتبات دانشگاهیان را خوب می بینم و خبرش را می خوانم و دلم می لرزد و وسوسه می شوم و یک آن، ترس تمام وجودم
یدالله ازمون مجازی گذاشته:)) فک کنم کم کم کلاسای مجازی تشکیل شه. و خب، خوشحالم ازین بابت:)) به خصوص از اینکه ٤ نمره داره ازمونش اگه بالای ١٤ شه نمره م!:))) همه موضوعای ازمون هم مذهبیه و فک کنم از فردا باید درس طلبگی رو شروع کنم=))) 
فصل 8 کامل
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنوعه حتی برای خودم
پ.ن4:  هنوز جلد سوم منتشر نشده 
پ.ن5: هر وقت دیدین پستی در دسترستون نیست احتما
از لحظه ای که پا درون بیت گذاشته ام خورشید یک بار به دور زمین چرخیده و به جای پیشینش بازگشته. یک روز و شب کامل درون بیت بودم و نمی دانم که این میهمانی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. پیش از من کسان دیگری نیز پا درون این خانه گذاشته اند. کلیدداران بیت به قصد غبارروبی و رسیدگی به خدایان سنگی، پیکره تراشانی که خود باید حاصل دسترنج شان را درون بیت سکنی می دادند، بزرگان قبایل و آنان که به دعوت و اجازۀ کلیدداران کعبه پا درون این مکان مقدس گذارده اند. ام
ول از همه از اندازه گیری و مانتوهای بدون الگو شروع میکنم آموزش رو برای اون دسته از دوستان مبتدی مون . بعد الگو کشی به ساده ترین روش ، روش برش مستقیم روی پارچه بدون الگو و...
برای مانتو یا کت به اندازه های زیر احتیاج دارید
قد مانتو
دور سینه 
دور باسن 
دور کمر 
کارور جلو 
کارور پشت
بلندی سینه 
فاصله سینه 
دور گردن
قد آستین 
دور بازو

دور کمر
ابتدا نواری دور کمر ببندید  ، متر را دور بدن در قسمت کمر همان جایی که نوار کرسله را بسته ایم قرار داده و محک
دوهفته ست که این خستگیِ ذهنی دست از سرم برنمیداره..
گویا این ترس از آینده به من هم منتقل شده و اونقدر ناامیدم که انرژی مو از دست دادم..
حس میکنم صبر و سازگاری با مشکلات فایده ای نداره و همین روی اخلاق و رفتارم تاثیر گذاشته..
بس که این دو هفته همش از آینده ی نامعلوم و ترسناک حرف زدیم..
خدایا کاش میشد یه روزنه ی امید ویژه بهم نشون بدی :(
الف.
 سلام.
  این که روزهای گذشته را بی‌هیچ تغییری تکرار کنی، نشانی از مردن می‌تواند باشد، نشانی از زنده‌گیِ حیوانیِ اجتماعی انسان‌ها! حالاست که دوست دارم ماغ بکشم،‌ با دست دو شاخ برای خود گذاشته، رمیده در خیابان‌ها بدوم!
بشنوید
مقاله ای درباره پارساگاد قلمروی کوروش کبیر بزرگ که آثار باستانی از خود به جا گذاشته است.این مهد بنای تاریخی در استان فارس قرار دارد.در این مکان بناهای تاریخی همچون آرامگاه کوروش کبیر،باغ پادشاهی،کاخ دروازه،کوشک،کاخ بارعام ،آرامگاه کمبوجیه،ساختار دفاعی تل تخت قرار دارد،پاسارگارد به عنوان اولین پایتخت امپراطوری آسیای غربی شناخته شده است وسعت این امپرطوری از سواحل مدیترانه تا هند ادامه داشته است، مقبره کوروش نمونه ای استثنائی از اولین
خواسته شما از قبل از جانب خداوند بزرگ مهیا شده است.آن چیزی که شما آرزوی آن را دارید، استعدادش را خداوند در قلب شما گذاشته است.او از قبل ترفیع و جایگاه شما را مشخص کرده استبا ایمان بمانید مشکلی که حتی فکرش را نمیکردی پروردگار بزرگ به بهترین شکل حل خواهد کرد.
به نام خدادردانه یه پست گذاشته بود  که اصلا یادم نیست پست واقعا چی بود!؟ یعنی یه پست طولانی بود. (همون طور که انتظار داریم!) تا آخرش خوندم ولی یادم نیست در مورد چی بود! کامنت دادن‌مون حضوری بود. یعنی وقتی می‌خواستیم کامنت بگذاریم، دردانه رو جلوی خودمون می‌دیدیم و کامنت رو بهش می‌گفتیم! فکر کنم پیشرفت تکنولوژی به بیان هم رسیده بود. حتی بقیه کامنت گذاران رو هم می‌دیدم. من نشسته بودم آستانه در اتاق خونمون! جلوی دیوار سمت راست هال پذیرایی دردان
 فصل 14 کامل
 
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنوعه حتی برای خودم
پ.ن4:  هر وقت دیدین پستی در دسترستون نیست احتمالا دارم ویرایشش میکنم
پ.ن5: 
پایان نامه را تحویل دادم رفت. از وقتی که با یک پایان نامه زیر بغل رفتم توی اتاق استاد و بدون آن بیرون امدم، انسان خوشحال تری هستم. 
یکی از ارزوهای دور و دراز قدیمی ام را گذاشته ام جلوی چشمم، نگاهش می کنم و برایش برنامه می چینم. پیش بسوی اولین قدم ...
آقای صانع کسی بود که بیشتر دانش آموزان با او راحت بودند و من خودم در روزهای دبیرستان خیلی با او درد و دل می کردم. از همین رو و چون به درد و دل نیاز داشتم قراری بعد مدت های بسیار زیاد باهم تنظیم کردم و او را دیدم. از حال و روزم برای او گفتم، از اینکه این چند وقت به من چی گذشته و از حال بدی که داشتم. او آدمی خیلی مسنی نیست ولی واقعا سرد و گرم روزگار چشیده است و خیلی چیز ها را درک می کند. حرف های من را هم خیلی خوب درک می کرد و می فهمید که چه می گویم. بعد
شروع فصل 14
دلم نیومد نذارمش
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنوعه حتی برای خودم
پ.ن4:  هر وقت دیدین پستی در دسترستون نیست احتمالا دارم ویرا
بسته به هدف کارفرما در شرکت ها و ادارات از پارتیشن شیشه ای می توان برای ایجاد بخش های مختلف و با مقاصد مختلف اداری استفاده کرد. این امر کمک بسیار بزرگی به استفاده بهینه از فضا می کند و در عین حال صرفه جویی اقتصادی چشم گیری نسبت به اتاق سازی با آجر محسوب می شود. شیشه به کار رفته در پارتیشن های اداری از نوع سکوریت است و ضخامت 10 میلیمتر دارد. فریم ها و قالب های متنوع با رنگ های متفاوت و زیبا هماهنگ با سلیقه مشتری جهت اجرا در محل موجود است. درب های پ
 سلام .من بهرزوم .دوست بابام امروز اومد خونه ما. بابام خیلی بهش احترام گذاشت. خوش امد
 گفت.موقعی که می خواست بشینه، بابام سریع به پشتی براش اورد که راحت باشه و به دیوار 
تکیه نده.
بچه ها، پدر ها ومادرها خدا خیلی کار بابای بهروز رو دوست داره. چون بابای بهروز به یه مسلمان 
احترام گذاشته وبرای اینکه اذیت نشه براش پشتی گذاشته. خدا به خاطر این کار گناهان بابای بهروز 
رو می بخشه
چون پیامبر(ص) فرمودند: هیچ مسلمانی نیست که برادر مسلمانش بر او وارد شود و
به ما وعده‌ی بهشت روی زمین داده بودند، راست گفتند، بردند، همه‌ی ما را بهشت زهرا بردند. عده‌ای از مردم توی کرمان زیر دست و پا له شدند، قفس‌های سینه‌شان باز، نفس‌هایشان باد هوا شدند. اگر آقا محمد خان چشم‌ها را توی کرمان کور می‌کرد این بار چشمان کور، آدم‌ها را توی کرمان ترور کور می‌کردند. منادی صدا می‌زد بی آن که خونی از دماغ کسی ریخته شود انتقام سخت از عربستان و حادثه‌ی مِنا گرفته شد. عده‌ای از مردم توی آسمان پر پر شدند، این بار هوا بود،
یه سری گرفتگیهارو گذاشته بودیم تو شلوغیا فراموش کنیم و بعد اینقدر روش خاک بشینه که وقت خلوتی هم نشه بوضوح دیدشون..
یهو دنیا خلوت شد.. یه خلوت ترسناک که فقط و فقط تو رو با گرفتاریات زنجیر کرد.‌.
یه طوری که حتی یه ذره گرد هم روشون نشینه..
 
 
 
پ.ن: وب بعضی دوستان برام باز نمیشه متاسفانه برای همین نمیتونم پاسخشونو بدم
   من همیشه کمرنگ بودم. هیچ‌وقت حتی وقتی منبری برای حرف زدن داشتم چیزی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه حاشیه امن و فراموش‌شده خودم را حفظ کردم. من الهه دنیاهای فراموش‌شده‌م. همان‌هایی که رد کمرنگی در خاطراتمان باقی گذاشته‌ند.
احساسات شخصی برای آن که به معرض دید عموم گذاشته شوند بیش از حد پیچیده و بغرنج هستند .احساسات لطیف درونی وقتی در معرض توجه و نگاه خیره ی دنیای بیرون قرار می گیرند گرد آلودگی و ناپاکی بر آنان می نشیند و با رفتار های سبعانه تکه تکه می شوند .
دریافت نمونه سوال عنوان: نمونه سوال اجتماعی هشتمحجم: 391 کیلوبایتتوضیحات: نمونه سوال اجتماعی هشتم برای یادگیری بیشتر دانش آموزاناین نمونه سوال نوشته خودم است و برای یادگیری بیشتر دانش آموزان عزیز کشورمان رایگان گذاشته شده تا همه بتوانند این نمونه سوال را دانلود وا از آن استفاده کنند 
 
دوست دار شما  رئوف تازه عصاره 
در پایان لطفا نظرات خود را ارسال کنید  لینک نظرات در کنار همین مطلب به صورت یک پوشه گذاشته شده است .
مفدا یه عکاس داره ک خعلی اقا عه. و فکر کنم روز یک یا ماکسیمم هفته ۱ دانشگا بود ک روش کراش زدم! الان همین برادرمون یه ورکشاپ عکاسی گذاشته ک من با افتخار در اون شرکت میکنم:)خعلی حرفه ای نیس تو درس دادن... استرس داره و غیره، ولی نیتش خوبه و من، خعلی خعلی خعلی زیآد دارم ازش لذت میبرم
بخشی از لیست کشورهایی که تولیدات تلویزیونی و سینمایی‌شون ُ تماشا کرده‌م قطعاً رازی خواهدبود که با خودم به گور می‌برم. اما همیشه ترکیه رو گذاشته‌بودم به عنوان خط‌قرمز تباهی که نباید حالاحالاها ازش عبور کنم. [ :)) ]
و اگه الان می‌خوام اولین و [ان‌شاءالله] آخرین فیلم ترکی عمرم ُ ببینم، مسئولیتش فقط و فقط با لیست IMDb 250‌ ست. 
قصد دارم قدم در راهی بگذارم که فقط خدا می تواند من را به پایانش برساند
راهی زیبا و شاید شیرین و سخت
30 سال زندگی و درجا زدن ؛ حالا من قدم در راهی جدید گذاشته ام.
میخوام شرح تلاش هام رو ثبت کنم و آهسته آهسته این مسیر زیبا را تا آخر بروم .
ان شاا...
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه این سوره را بخواند آن شب منفصل در حفظ الله و امان اوست وهرکه در زوز بخواند در آن روز مکروهی به وی نرسد و آنقدر از خیر دنیا و آخرت به او عطا شود که بر دل کسی خطور نکرده و به آن آرزو نرسیده باشد اگر این سوره در پارچه سفید گذاشته و با خود نگه دارد از حشرات زمین و صدمه تیر و سنگ و آهن حفظ شود
مادرش نقل می کند: سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال 1366 به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است!
آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.
دردت را که بگویی گویی تکه‌ای از تو جدا می‌شود که حتی استخوانی نیست تا به درد سگ ارباب یا سگ گله بخورد. کلمات حقیرتر و فقیرتر از آن هستند که از دردهای تو بگویند، تو را دست خواهند انداخت، دردهای تو از دستشان خواهد افتاد. در این عیاشی ثانیه‌ها سرکارگرانِ علاف فرمایشات کارفرماهای اعظم را دور سرشان می‌گردانند، سر کارگری که بیکار ‌می‌شود، سر کارگری که سرکار است و حقوق ‌نمی‌گیرد، سر کارگری که حقوق می‌گیرد و اندک اندک می‌گیرد با گیوتین عقربه
تهویه هوا به چه شکل صورت می گیرد؟
اگرچه تأکید عمده در این سریال بر روی این موضوع گذاشته شده استجنبه های مختلف گرمایشی و تهویه ، برخی از توجهات نیز مورد توجه قرار گرفته استبه تهویه مطبوع داده شده است البته دلیل این امر همین است
ادامه مطلب
دیروز صبح رفته بودم کلیسای بیت‌لحم و پیرمرد را به هزار خواهش راضی کردم در را باز کند تا در محراب دعا بخوانمچهره‌ام داد می‌زد چقدر حالم بد است. پیرمرد کنارم ایستاده بود و پشت سرهم ارمنی حرف می‌زد و از انجیل می‌گفت تا مثلا آرام شوموقتی گفتم ارمنی نمی‌فهمم و مسلمانم، قیافه‌اش یک طوری شد،همان‌طور که به دیوانه‌ها نگاه می‌کنند. حق داشت، هیچ مسلمانی هشت صبح روز اربعین کلیسا نمی‌رود. حتی مسیحی‌ها هم هشت صبح کلیسا نمی‌روند.اما من هشت صبح کلی
«به تو فکر کردن. خوابیدن و به رخت‌خواب رفتن.به تو فکر کردن. بیداری و از رخت‌خواب بیرون زدن.»..«من می‌تونم بیام شهر تو. زیر پنجره‌ای. پنجره‌ی اتاق تو. نشد؟ پارک محل. داخل کارتن‌ها و خرده مقواها شب را صبح کنم. بی‌ریا. به انتظار.»..«چرا تو را وسطِ روزگاری که تنها باید به آن تف انداخت، زمانه‌ای که الکی‌ است همه‌ی دَک‌وپوز آدم‌هایش، تنها گذاشته‌ام؟»
یکی از کارمندهای کتابخونه دانشگاه رو توو سرویس بهداشتی با پسر کوچیکش دیدم. یارو حدود یک دقیقه بود شیر آب رو باز گذاشته بود و داشت مایع ظرفشویی به دستش می‌مالید.
برگشت به پسرش گفت:
you should learn english my desar son
(پسر عزیزم! تو باید انگلیسی یاد بگیری)
 
پسره رفت سمت باباش، شیر آب رو بست و گفت:
بابا تو که نمی‌خوای از آب استفاده کنی چرا باز گذاشتیش؟!
 
به نظرم بچه‌عه معلم بهتری بود، نظر شما چیه؟ :)
 
 
شروع فصل 16
به مناسبت گند زدن به امتحانم
براتون 4 صفحه امروز و دیروز رو گذاشتم
پ.ن1: کتاب های مجموعه بندیکت فروشیه فقط حین ترجمه رایگان گذاشته میشه و فایلی از اونها دیگه منتشر نخواهد شد پس لطفا اگه جایی فایل اونو رایگان گذاشته بودن دریافت نکنید و فروش الکترونیک این مجموعه فقط از طریق سایت یا اپلیکیشن طاقچه و کتابراه (برای اپل داران گرامی)  است از جای دیگه نخرید...
پ.ن2: پست تا پایان فصل ویرایش میشه
پ.ن3: کپی برداری ممنوعه حتی برای خودم
پ.ن4:  هر و
صدایش پشت تلفن میلرزید، این اولین باری نبود که اینهمه عصبانی میشد اما مطمئن بود آخرین بار است که اجازه میدهد کوروش این طوری تحقیرش کند. ناراحتی هایش تمامی نداشت، دنیا با خود عهد بسته بود اجازه شکوفایی هیچ گل لبخندی را به او ندهد .این بار کوروش پا را از حد فراتر گذاشته بود این بار با هستی توی خیابان نبود توی پارک هم نبود روی مبل دو نفره خانه شان بود همان که لیلا با ذوق برای جهیزیه اش خریده بود همان که قرار بود شاهد دوتایی های لیلاییشان باشد. حا
سلام شرلوک. میخواستم بدونم اگه دوباره داشتی می اومدی بیمارستان محض اطلاع، من یه کراوات پیدا کرده ام و فکر میکنم ممکنه مال تو بشه. شبیه اون جور کراواتائیه که ممکنه تو بپوشی بنابراین نمیدونم ممکنه آخرین باری که اومدی اینجا، جاش گذاشته باشی.
دوستان کامپیوتر بنده امروز خراب شد و مطالب تا اطلاع ثانوى با پیامک گذاشته مى شود و از همه خواهش مى کنم دعا کنید هزینه تعمیرش زیاد نشه چون من بلیت مشهد براى 8 روز دیگه دارم و پول هم زیاد جمع نکردم و اگه هزینش زیاد بشه بیچاره میشملطفا دعا کنید مشهد جبران مى کنم خیلى ممنون
توضیحاتی درمورد ارسال طوطی به شهرستان ها برای دوستانی که سوال براشون پیش میاد...
1.اول اینکه برای آبخوری یه تیکه اسفنج یا ابر گذاشته میشه که آب و به خودش بکشه و آب آبخوری درطول مسیر خالی نشه، بعد با سیم وصل میشه کف قفس اینطوری پرنده آب داره درطول مسیر 
2.دوم دونخوری ها با سیم محکم میشن که دون ها چپه نشن و دردسترس پرنده باشن
3.اگه قفس سینی داره حتماً با سیم محکم میشه که درطول مسیر سینی سر نخوره و نیافته 
4.دورتادور قفس با کاغذ پیچیده میشه که پرنده
دوستان عزیز اگر شما هم مثل من از قیمت آنتی ویروسی که در پایین صفحه گذاشته شده حیرت زده شده اید کافیست یک سری به سایت ارتباط گستر پرشیا بزنید و با اطمینان خرید کنید البته من نه دلال هستم نه ربات و نه هکر و غیره قیمت پایین این محصول بنده را وادار به انجام این کار نمود این تخفیف فقط تا بیست و پنج ساعت دیگر فعال است.
www.egp.ir
سحر قریشی از بازیگران معروف سینما در حرم امام هشتم
مجله زیبا - عکسی که سحر قریشی در حم امام رضا(ع) در صفحه شخصی اینستاگرام خود گذاشته است
منبع:تابناک با تو
سحر قریشی بازیگر سینما و تلوزیون ایران،عکس خانم سحر قریشی در حرم رضوی
پرندگان رنگی ام گوشه ای نشسته بودند زمین را نوک میزدند در خلوتی غریب و طولانی.
گذاشته بودمشان در فضایی تاریک،
صدا ازشان در نمی آمد،
نور نخورده بودند رنگشان پریده بود،
امشب تمامِ آسمانِ اتاق را پروازِ درنا رنگین کمانی کرده بود!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها