نتایج جستجو برای عبارت :

سنگینی بارت را با که تقسیم می کنی؟

نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ سپیده شکری پور، نشر افراز. که البته داستان سارازین بالزاک هم توش هست. 
مترجم ابتدای کتاب نوشته اصلی ترین هدف بارت در این کتاب آشکار کردن تمایز بین متن خواندنی و متن نوشتاری هست. متن خواندنی یعنی همسان شدن با انتظارات خواننده ، یعنی به وجود آوردن خواننده ای منفعل ،؛ حال آنکه متن نوشتاری انگاره های خواننده را با فاصله گرفتن از سنت های نهادینه به چالش می کشاند. بنابراین کانون توجه متن نوشتاری گشودن درهای متن به تأویل
تا الان داشتم کمک مها میکردم سروسامون بده به وسایلشو و جمعشون کنه. الان تازه میخوام شروع کنم به خوندن کتاب هنر داستان بعدشم کتاب مصاحبه ی رولینگ استون که جفتشون در مورد سانتاگ هست. بعد اینام رولان بارت نوشته ی رولان بارت رو میخونم. عصریم قراره با مها برم بیرون خرید. یه خورده انگار حول حولی داره میشه خب ما فکر نمیکردیم اینجوری بشه ولی شد به نظرم حتی با تمام دلتنگی خوبه. همین خبر دیکه ای نیست. من برم. فعلا
نام ها ، همچون آواها ، همچون بوها، چیزی از جنس رخوت اند : اشتیاق و مرگ : به قول نویسنده ای از سدهٔ پیش :« آخرین آهی که از چیز ها باقی میماند.» 
 
هرچیزی که تنها یک تفاوت داشت در او نوعی خوشی، حیرتی مستمرمی انگیخت.
 
 
رولان بارت نوشتهٔ رولان بارت ، پیام یزدانجو، نشر مرکز
امیدورام بتونم سالم و سلیم الصدر بارت بیارم.
نه ولی من چطور می تونم!
منی که هیچ وقت تکلیفم روشن نبود از شدت کور چشمی و کور دلی...
امیدوارم خدا سلیم الصدر بارت بیاره و بعد به عشقی کام دلت رو بگشاید که عشق بالا دستش فقط عشق خودش باشه که به ائنم برسوندت با این عشق ...
به عشق رسیدی درکش کنی ان شاءالله
عشق برات اتفاق بیافته ان شاءالله
اونقدر سلیم الصدر و دریا دل باشی که عشق بیاد سمتت و درکش کنی
و معشوق که عاشقت شده هم همینقدر و بلکه بیشتر سلیم الصدر و در
دیروز روز خوبی بود.  تونستم کار کنم تقریبا. فصل اول کتاب بارت فوکو آلتوسر رو خوندم که در مورد مقاله بارت به اسم از اثر تا متن بود بعدش خود مقاله رو هم خوندم. امروزم بخش دومو دارم میخونم در مورد نیچه ، تبارشناسی ، تاریخ فوکو هست. تا شب ببینم چقدر میتونم کار کنم. 
باباجی هنوز اینجاست احتمالا تا عصری میمونه. حیف میشه که بره. زندگیمون یه ذره قشنگ تر شده بود از یکنواختی درومده بود. دیروز فقط زبان رسیدم اضافه بر کتابم بخونم و پیاده روی رفتم امروز باید
امیدورام بتونم سالم و سلیم الصدر بارت بیارم.
نه ولی من تنهایی چطور می تونم!
منی که خیلی جاها هنوز حب و بغض هام الهی نشده، هنوز...
امیدوارم خدا سلیم الصدر بارت بیاره و بعد به عشقی کام دلت رو بگشاید که عشق بالا دستش فقط عشق خودش باشه که به اونم برسوندت با این عشق ...
به عشق رسیدی درکش کنی ان شاءالله
عشق برات اتفاق بیافته ان شاءالله
اونقدر سلیم الصدر و دریا دل باشی که عشق بیاد سمتت و درکش کنی
و معشوقت که عاشقتم شده هم همینقدر و بلکه بیشتر سلیم الصدر و
کتاب بارت ، فوکو و آلتوسر نوشتهٔ مایکل پین ،ترجمهٔ پیام یزدانجو نشر مرکز تموم شد. برای من اکثر مطالب کتاب سخت بود چون که یسریاشو اصلا نمیدونستم اصلا روحمم خبر نداشت همچین چیزایی وجود داره اولین بار بود میخوندم انگار. بعضیاشم میدونستم با این حال نیاز به پیش زمینه هایی داشت که ادم بفهمه قطعا باید دوباره بخونمش البته بعد این که بیشتر تو زمینه های مختلف مطالعه کردم.  دیگه این که همین. خوشحالم که تونستم بخونمش. فعلا امروز کتاب جدیدی شروع نمیکنم
خب من مقاله ی مایکل پین رو خوندم که در مورد از اثر به متن بود چقدر اون تیکه ایش که در مورد متن و لذت متن بارت بود رو خوب فهمیدم  هرچند از اثر به متن و مرگ مولف رو هم باید بخونم اینجا ندارمشون. یه خورده هم حول حولی خوندم چون شب مهمون داریم اتاقمو تمیز میکردمو وسایلمو باید جمع کنم برای فردا که قراره بریم رشت. نمیدونم کتاب جدیدی دست بگیرم یا نه  باید کمک مامانم کنم بیچاره ظهر به بعد میره شیفت بابابزرگم الان کارارو داره میکنه البته منم یه ذره کمکش ک
درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته‌ی مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزنمرا به نام کوچکم صدا بزنصدام بزنزنده شو منو صدا کن دلم واسه صدای خش‌دارت تنگ شده.دلم واسه حرف زدن با لکنتت که دال و ت رو درست ادا نمی‌کردی تنگ شده. دلم برای تمام حمایت‌های حماقت‌بارت تنگ شده.میگفتی هاجر فسخ عزیمت جاودانه بود. چرا برنمیگردی از سفر چند روزه‌ات؟
رولان بارت، پیام یزدانجو، نشر مرکز
 
+در کودکی اغلب و به شدت ملول بودم. این روحیه ظاهرا خیلی زود در من بروز پیدا کرد،همهٔ عمر همچنان همراه ام بوده، و با وخامت عود می‌کند.( البته ، دفعاتش هرچه بیشتر ، به لطف کار و دوستان کم شده) و این نکته همیشه برای دیگران محسوس است. ملالی هول انگیز ، تا حد زجر : چیزی چون آن حسی که در میز گرد ها ، سخنرانی ها ، شب نشینی با غریبه ها ، و تفریحات دسته جمعی به من دست می دهد: ملال را هرجایی می توان دید. آیا ملال همان هیستر
خاطرات سوگواری جستارهای پراکنده رولان بارت در فقدان مادرش است. رولان بارت وقتی سه ساله بود پدرش را در جنگ جهانی از دست داد و پس از آن 60 سال در کنار مادرش زیست، فقط نزدیکانش تا حدی از شدت وابستگی رولان به مادرش اطلاع داشتند. رولان بارت یک روز پس از مرگ مادرش شروع کرد به نوشتن جستارهای کوتاه روزانه‌ای که تک‌تک آنها گویای عمق احساس و رنج بارت در فقدان مادرش هستند. این جستارها هرچند در سوگ پایان رابطه‌ای عاشقانه بین مادر و فرزند نوشته شده‌اند
کتاب لذت متن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ پیام یزدانجو ، نشر مرکز
 
متنی که تو مینویسی باید نشان دهد که به من میل دارد. 
 
ما در کام زبان فرو می شویم ، همچون کودکانی که هرگز از هیچ چیز روگردان نمی شوند و از هیچ چیز نمی رنجند ، و از آن بدتر همه چیز را مجاز می شمرند. 
میدونی این کتتابو خیلی جلو نرفتم متاسفانه از استرس فردای زبانا نگرانم. اما تا همینجاش کلی چیز فهمیدم. ااین که چقدر زبان مهمه این چیزی هست که همه انجامش میدن گفتگو میکنن مینویسن اما به خود کاری که میکنن توجهی نمیکنن. این که برای یادگرفتن زبان دلم میخوام همون آدم بدوی باشم. یعنی مثل یه بچه جلو برم. نه این که حول بزنم بعد هیچی نشه باید کار کنم ولی کم کم کم پیش برم. یعنی نشینم ۳۰۰ تا جمله درارم حفظ کنم برم سرکلاس کار کنم اما اصلشو یادبگیرم. شاید این
بهمن محصص یک جایی از مستند "فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد" می‌گوید: «الآن برای من، نقاشی کردن، یک احتیاجی است درست مثل شاشیدن، برای راحت شدن!» الآن اما برای من تنها بودن یک چنین احتیاجی است.
هر روز پدر و مادرم مرا به دندان می‌کشند و می‌برند این‌جا و آن‌جا. دیدن آدم‌های حوصله‌سربرِ تکراری. باور کن کار به جایی رسیده که از صدای حرف‌زدن آدم‌ها تهوع می‌گیرم. از شنیدن این‌که فلان‌جا دعوتیم دچار شوک آنافیلاکسی می‌شوم. پدر و مادرم گمان می‌کن
دلت تنگ شده براش
دیوونه ای
پی ام بدی دهنشو برات باز میکنه هر چی دلش میخواد بارت میکنه. شک نکن 
هزار بار مگه امتحان نکردی 
بسه ت باشه
عجب رویی داری 
چقد خودتو بی ارزش کردی 
هنوزم کمه ته 
بی خیال دیگه
میترسی از یادش بری
خب با فحش و بد و بیراه یادت باشه خوبه. 
تحمل کن 
خدا جون تنهام نذار
چرا ولم کردی 
چرا ولم کردی 
تو که میدونستی چیم 
تو که ذاتمو میدونستی 
دیگه جز تو نمیخوام کسی رو داشته باشم 
بی کسم همه کسم شو 
بی پناهم پناهم باش 
آبروم رفت تو عیب
خب بالاخره مقاله آئورارو تمومش کردم یه خورده با وسواس خوندمش واسه همین طولانی شد تازه فرداهم یه مرورش میکنم. شاید بخش هاییم ازش بذارم دوباره. و چون که راستش مقاله ی بنیامین رو که میخوندم یه چیزاییشو نفهمیدم بعد الان اینو خوندم برام باز شد مطلب با این که قبلا خونده بودمش. میخوام قبل از کتاب دربارهٔ عکاسی بنیامین کتاب لذت متن بارت رو بخونم با مقاله ای که مایکل پین نوشته. اینارم قبلا خوندم برای بار دوم میخونم چون انگار به هم میتونه ربط داشته با
قبل از این که کتاب جدید شروع کنم تصمیم دارم مقالهٔ مرگ مؤلف رو که نوشتهٔ رولان بارت هست و با ترجمهٔ فرزان سجودی دارم رو بخونم چون موقع نوشتن دفترمم رسیدم به اون جلسه از کلاسمون که این مقاله رو خوندیم برام یه مروری هم میشه و این که کتاب بعدی‌که قراره شروعش کنم داستان سارازین بالزاک رو هم داره هم تو مقاله راجع بهش نوشته هم فکر کنم تو کتاب. خلاصه که همین برم شروع کنم. 
دانلود آهنگ مهدی یراحی به نام نمیشه ادامه داد دانلود کیفیت های ۳۲۰دانلود کیفیت های ۳۲۰ ، ۱۲۸ و این موزیک از رسانه بی موزیکDownload ahang jadid Mehdi Yarrahi be name Nemisheh Edameh Dadدانلود موزیک زیبا و جدید آهنگ نمیشه ادامه داد

حتی فکرشم نکن نمیشه ادامه داد تا میام ببخشمت یچی یادم میاد
میدونی حق با منه پس به اول برنگرد وقتی اصرارم به عشق چیزیو عوض نکرد
حتی فکرشم نکن نمیشه ادامه داد تا بیام ببخشمت همه چی یادم میاد
نگو بی رحم شدم واسه من که ساده نیست نگو بار آخره اولی
لذت متن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ پیام یزدانجو ، نشر مرکز
 
مقاله که تموم شد و فکر میکنم خوب فهمیدمش. حداقل بهتر از قبل که خونده بودم. یه درس زبانم گرامرشو خوندم دارم لذت متن رو شروع میکنم. عجیب اینجاست با این که یک بار خوندمش چیز زیادی ازش تو خاطرم نیست. فقط یادمه یه ذره فهمیدنش سخت بود. بریم ببینیم چجوریه.
 
دلم پیش فرداست که قراره کتاب بخرم. 
برای من رسما سال جدید شروع شد. هرچند که امروز دیر بیدار شدم فکر کنم دوازده اینطورا بود. اما شروع کردم به کار کردن. کتاب بارت فوکو آلتوسر رو دارم میخونم. خب اولین بخشش در مورد مقاله یا جستار نوشته شده توسط بارت هست از اثر تا متن. من مقاله رو وقتی ترم اخر دانشگاه بودم خوندم که البته چیز زیادی یادم نیست یعنی کلیات توی ذهنم هست. پیاده رویم رفتم. این کارو همینجا قول میدم تحت هر شرایطی هر روز انجامش بدم ادم یه ذره حس میکنه زنده است. جدیدا احساس میکنم ب
گذار سرآغاز سخنانم اینگونه باشد!
.
.
هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده....؛
هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده....؛
مهم نیست امروز کجایی...!
مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...!
هر کسی در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...!!!
زمین خوردی!؟ عیبی ندارد...
برخیز....!!!
نگذار زمین به جاذبه اش ببالد....
سر به دو زانوی غم فرو مبر، سرت را بالا بگیر....
قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!!؟
کوله بارت ریخت!؟ عیبی ندارد....؛
سبک
دیشب پیشنهاد کردن که منم همراه مها برم شمال و با هم دوتایی اونجا بمونیم. این نه از طرف من قبول شد و نه مها. البته نه این که مها مخالفت کنه احساس کردم زیاد تمایل نداره. شایدم اشتباه کردم. از یه طرف به نظر من بهتر هست که تنهایی خودشو داشته باشه حالا که فرصت کسب این تجربه فراهم شده. من اینجا هم تنهام وقتی که مها نباشه. مامان که میره خونه باباحاجی بابا هم که میره بیرون. نمیدونم بعدا چی میشه. شاید ماه بعد اتفاق بیفته اما الان نه. 
دلم براش تنگ میشه. ام
نمیدونم این کتاب رو ـ اتاق روشن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ فرشید آذرنگ ، نشر حرفه نویسنده ـ برای چندمین بار میخوام بخونم. فقط میدونم تو این لحظه دلم میخواد دوباره بخونمش. که این کتاب کلا شاید جزو اولین کتابهایی بود که دید منو به عکاسی بازتر کرد. یادش بخیر تابستون ۹۴ بود که این کتاب و نگاهی به عکسها رو خریدم. اون موقع تازه اسم استادمو شنیده بودمو میخواستم بدونم چجورین. هرچند که اولش خیلی سخت بود برای من این کتاب و اولین بار همون تابستون نصف
میشه گفت تقریبا دیشب نخوابیدم. با این حال امروز هم شروع شد با فرانسوی هم شروع شد. میخوام مقالهٔ جان سارکوفسکی رو بخونم. ترجمهٔ اسماعیل عباسی که توی حرفه عکاس ۹ بوده. مقاله ای که نقد یک خوندیمش و خیلی هم جدید نیست. هنوز کتاب نمیدونم چی شروع کنم. باید ببینم چی بخونم. البته احتمالا بعد از چشم عکاس مقاله مرگ مولف و از اثر به متن رو بخونم از کتاب به سوی پسا مدرن ترجمه پیام یزدانجو نوشتهٔ رولان بارت. بعدش یه کتاب انتخاب کنم. بریم ببینیم امروز چجوری م
سرمایه گذاری ریسک پذیر- مبادی اولیه
گزارشی از چگونگی عملکرد سرمایه گذاری ریسک پذیر: جوزف دبلیو بارت لت مشاور حقوقی دفتر Sonnenschein Nath & Rosenthal LLP در نیویورک است. او به عنوان معاون اسبق وزیر بازرگانی، استاد افتخاری دانشکده بازرگانی جانسون دانشگاه کورنل و استاد مهمان اسبق دانشکده حقوق دانشگاه نیویورک و استنفورد می باشد. بارت لت موسس و رئیس VC Experts Inc و سردبیر دائره المعارف سرمایه گذاری ریسک پذیر و سرمایه خصوصی است.
http://socialmediainuk.com/story5167826/تعمیر-پمپ-
وقتی کتابو میخونم همش فکر میکنم چرا زمان ما اینجوری نیست. انگار بودو نبود ما هیچ فرقی نداره. انگار ماها هیچ کاری نمیکنیم. انگار تو زمان و مکان وجود نداریم با این که هستیم. چقدر دلم میخواست جای دیگه توی اون زمانها بودم. زمان پیکاسو یا زمان سونتاگ و بارت. اما خب چیکار میشه کرد. من اینقدر دیر به دنیا اومدم. و باید با همین شرایط پیش برم. 
 
کتاب پیروزی و شکست پیکاسو ، نوشتهٔ جان برجر ، ترجمهٔ سما صالح زاده ، نشر حرفه نویسنده
خب کتاب جدیدمو شروع میکنم لذت متن نوشتهٔ رولان بارت با ترجمهٔ پیام یزدانجو و نشر مرکز
یه حدس هایی میزنم که چجوری ولی باید خوند تا فهمید. بریم ببینیم چی میگه. 
تازه الان میخوام شروع کنم فکر کنم ساعت ۹ نیم اینطورا بیدار شدم. البته یه دورم ساعت هشت بیدار شدم اما نتونستم خودمو بیدار نگه دارم. 
برای عکاسی باید بیشتر فکر کنم باید یه مروری داشته باشم تا یسری چیزا برام یادآوری بشه بعد شروع کنم به عکس گرفتن. 
بقیه چیزام که همونجوریه. 
هنوز خوابم میاد ک
هفت برتری امیر المومنین علیه السلام در کلام حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله (به روایت اهل تسنن)
حافظ ابی نعیم محدث و عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی حُصَیْنٍ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثَنَا خَلَفُ بْنُ خَالِدٍ الْعَبْدِیُّ الْبَصْرِیُّ، ثَنَا بِشْرُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْأَنْصَارِیُّ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ
 
آنچه در وهلهٔ اول این سه اندیشمند ( بنیامین ، سانتاگ ، بارت ) را برایم جذاب و مهم میسازد ، احساس کوچکی خوشایندی است که همیشه از خواندن بیشتر نوشته های آنها دچارش میشوم؛ در برابرشان احساس حقارت میکنم. این سه تن و البته کسانی همچون جویس ،کافکا، بیهقی ، نیما و... مجال خودنمایی به من نمیدهند. آنقدر بزرگند که آدم را به خودشان مشغول میکنند. و آنقدر کوچک اند که اجازه داری در موردشان سخن بگویی و حلاجی‌شان کنی. افسون دیگرشان برای من ناشی از آن است که ه
ساعات اول را در بهت و حیرت محض گذراندم. توییت‌ها، خبرها، تسلیت‌ها و نفرین‌ها را یک به یک خواندم و هزار خنجر غم در قلبم فرو نشست. خودم اما لال شده بودم. حالا اشک‌هایم را ریخته‌ام و سکوت مرگ‌بار حاکم بر خانه کلافه‌ام کرده. آمدم شعری از شاملو بنویسم، آمدم خطی از براهنی، از رولان بارت، از اوون ویلسون بنویسم اما ننوشتم. که این واقعیت عریان را کی توان به قلم شعر و نثر در آورد؟ صورت شادان پونه، صدای پدر راستین، چشمان کاربر توییتری که سه روز پیش ن
ما هنوز نرفته قرار گذاشتیم هفته دیگه برگردیم چون دوباره پنجشنبه کلاس زبان تعطیل. دیگه اتوبوسرانی آباد شد از دست ما. ساعت دو نیم بلیط داریم خب من میگم چه کاریه بریمو برگردیم همونجا بمونیم اما مها میگه دیگه تا دی بعد این وقت نمیشه برگردیم تهران. خب منم یه چند تا کتاب میخوام. به خصوص اتاق روشن چاپ جدیدش رو. بهش گفت و گویی از رولان بارت اگه اشتباه نکنم اضافه شده که مال من نداره و درآمدی از فرشید آذرنگ اینو هم یادم نیست مال من داشت یا نه فکر کنم داشت
یا حرف بزن یا بارت را خودت ببر | لان ال امریک
چرا باید بار رو خودت ببری ؟ چرا سفر زندگیت ، باید با جدول زمانی لکنت به تو دیکته بشه ؟
گذرگاهی که به صحبت کردن بهتر می رسه ، پُر از کوچه های بن بست ، تونل های تاریک و ترسناک و صعود های دشواره !!
اولین قدم اینه که بپذیریم نیازمند تغییریم و تصمیم بگیریم که برای
تغییردادن روش فعلی صحبت کردنمون کاری انجام بدیم . . کاری سخت و نیازمند
به تعهدی اساسی !
این رو درک کن که تغییرات به جا مونده از گذشته بر روی ما ، خی
شب هایی که میترسم امشب کنار خواهرم بودم حالش بد شد من دیوانه شدم زنگ زدم به مادرم اومدن خونه بدنشون میلرزید بعد گفتن حالش که خیلی بد نیست یکم که گذشت به خودم اومدم من ترسیدم چون همه چیز رو دوباره دارم از دست میدم خواهرم دوباره حالش داره بد میشه از ایمان دورم و احساس خیلی بدی به این فاصله دارم خواهر کوچکترم داره به سن بلوغ میرسه و نمی دونم باید باهاش چکار کنم پدر و مادرم هر روز دارن شکسته تر میشن و من نمی دونم چطور باید با همه چیز کنار بیام احسا
میشه گفت تقریبا دیشب نخوابیدم. با این حال امروز هم شروع شد با فرانسوی هم شروع شد. میخوام مقالهٔ جان سارکوفسکی رو بخونم. ترجمهٔ اسماعیل عباسی که توی حرفه عکاس ۹ بوده. مقاله ای که نقد یک خوندیمش و خیلی هم جدید نیست. هنوز کتاب نمیدونم چی شروع کنم. فعلا دارم به خودم یه حالی میدم. بعدشم باید ببینم چی بخونم. البته احتمالا بعد از چشم عکاس مقاله مرگ مولف و از اثر به متن رو بخونم از کتاب به سوی پسا مدرن ترجمه پیام یزدانجو نوشتهٔ رولان بارت. بعدش یه کتاب
یا حرف بزن یا بارت را خودت ببر | لان ال امریک
چرا باید بار رو خودت ببری ؟ چرا سفر زندگیت ، باید با جدول زمانی لکنت به تو دیکته بشه ؟
گذرگاهی که به صحبت کردن بهتر می رسه ، پُر از کوچه های بن بست ، تونل های تاریک و ترسناک و صعود های دشواره !!
اولین قدم اینه که بپذیریم نیازمند تغییریم و تصمیم بگیریم که برای
تغییردادن روش فعلی صحبت کردنمون کاری انجام بدیم . . کاری سخت و نیازمند
به تعهدی اساسی !
این رو درک کن که تغییرات به جا مونده از گذشته بر روی ما ، خی
هرقدر هم ساکت نشستن مشکلت باشدحرف دلت تا می‌توانی در دلت باشد،اینقدر در گفتن دویدی، کوله‌بارت کو؟این سهمِ خیلی کم نباید حاصلت باشدحالا که اینقدر از تلاطم خسته‌ای، برگرداما اگر خاکی بخواهد ساحلت باشدتا وقت مردن روی خوشبختی نمی‌بینیتا درد و رنج آغشته با آب و گِلت باشداحساس غربت می‌کنی وقتی که شوقی نیستحتی اگر یک‌عمر جایی منزلت باشداصلاً بگو کی در ازای شعر نان دادهیا خنده‌ای، حرفی که شاید قابلت باشد؟از گفتنی‌ها با تو گفتم، بعد از این
میدونی بارها گفتم دلم میخواد مثل سونتاگ بشم و مثل استادم اما در نهایت خیلی کم شاید شبیهشون باشم. شاید فقط کتاب بخونم اما نه روز ۱۵ ساعت شاید کتابو میخونم اما بدون این که چیز بیشتری ازشون بفهمم و بنویسم. به علایقم شاید اونجوری نررسیده باشم دلم میخواد این ضعف هارو جبران کنم. دلم میخواد غرق کار بشمو لذت ببرم از لحظه لحظه ی خوندن نوشتن کار کردن. سونتاگ در مورد رولان بارت حرفی زده که در مورد خودش هم صادقه. میگه :« مسئله دانش نیست... مسئله هوشیاری است
بعضی وقتا که دارم فکر میکنم، خیلی عادی بدون هیچ شرایط خاصی، چیز های کاملا بدیهی خیلی خیلی عجیب میشم برام در حالی که اصلا نمیتونم درکشون کنم. مثلا اینکه من یه اسم دارم که صاحب اون اسمم. ان هر بار که بهم یاد آوری میشه مثل یه تلنگر مور مورم میکنه نمیدونم چرا ولی واقعا حس خوبی داره وقتی یه چیز خیلی خیلی عادی تو زندگیت یه دفعه اینقدر مورد توجه قرار میگیره. امروز به این فکر میکردم که ما ها بچه دار میشیم چرا بچه هامون رو پیش خودمون نگه میداریم؟ نباید
برخیز.
بارت را ببند،
و به دورترین نقطه از شهرت برو.
آنجا را که اثر از هیاهوی دنیا نیست،خوب بگرد،
و سعی کن دست و پای خداوند را بیابی
که به پایش بیافتی
و التماسش کنی و زار بزنی و بگویی:
ما از ادامه ی دنیا می ترسیم.
حال دنیا خوب نیست و زین پس نیز دیگر خوب نخواهد شد
مگر با آمدن آخرین بازمانده ات ...
 
آن سوی روزنه:
بفرما کجایی
میخوام ما بین کارم مقالهٔ آئورارو بخونم. دلم باز میشه و کلی کیف میکنم از دوباره خوندنش. و البته یه چیزایی برام یادآوری میشه. و این که خب بقیه کارامم انجام میدمو وقتمو هدر نمیدم. دلم برای استادم، بارت ، سونتاگ و بنیامین تنگ شده. دوستام هستن خب ! زندگی من اینقدر که با این آدمها درگیره و میگذره با بقیه کسایی که هستن نمیگذره. کاش واقعی بودن. وقتی به نبودنشون فکر میکنم ناخودآگاه گریه ام میگیره. مثل حالا. خیلی وقته که میشناسمشون از بعد از کلاس استادم
بزار از نمایشگاه بگم نیم ساعت زود رسیدم طبق معمول کترارو نگاه میکردم فائزه رو شناختم بهشم سلام کردم وقتی رسیدم بهش وای خدا باورت میشه چجوری خودمو معرفی کردم؟ «سلام من مائده ام یکی از شاگردای استاد » :)))) هیچی دیگه دوباره رفتم یه دور زدم برگشتم بهم گفت بشین گفتم نمیتونم بشینم سوختم واقعا نمیتونستم. ولی بعد مهسا اومد تونستم :/ خب واقعا خسته شده بودم رو پام کفشمم که کامل نپوشیدم نمیتونستم بپوشم. خلاصه تا مهسا بیاد من ، فکر کن من وایسادم به حرف زد
بیهوده مرا به هیچ دلگرم مکن
با قول و غزل مرا تو سرگرم مکن
با من تو دو صد بار به جنگ آمده ای
دانم که تو هم چو من به تنگ آمده ای
ناصح شده ای سبک کنی بارت را؟
بر دوش من افکنی تو سربارت را؟
در کوره رهی . چراغ یاران شده ای ؟
در تاب و تب زمین. تو باران شده ای ؟
تو همچو منی و . درد من میدانی
ناکرده گناه گشته ایم قربانی
این درد ندارد هیچ درمان و دوا
آن به که رها کنیم دامان خدا
عادل نکند به هیچکس جور و جفا
یک قوم خوشند و مابقی باد هوا
بر خویش رها نموده  سامان جه
بنیامین، سانتاگ ، بارت، نوشتهٔ فرشید آذرنگ ، حرفه هنرمند ۱۶
 
عصری یه وقفه افتاد توی کارم نتونستم کار‌کنم حالا الان دوباره دارم شروع میکنم و مقاله دیگه ای دست گرفتم. اصلا همه انرژیم یهو رفتو خوابیدم. بگذریم. هیچی زبان نخوندم دیدی امتحان داری لج میکنی نمیخونی ؟:/ جاش همه کار میکنی. برم دیگه یه خورده حالم گرفتست امروز اونجوری که باید کار نکردم. ساعتم هشت الان دیدم باید بریم دنبال مامانم بعدشم  پیاده روی. وقتی برگردم مقاله رو میخونم.
 
دارم فکر
خب این مقاله تموم شدو مخ من داغ کرده داره ذوب میشه. سخت شاید اونجوری نبودا ولی چرا فهمیدن یسری چیزا یه ذره سخت بود. شایدم چون بار اول میخوندمش اینجوری به نظرم رسید باید باز بخونمش منتها الان یا چند روز دیگه که برام یسری چیزاش جا بیفته. این بار فکر نکنم بتونم توضیح زیادی راجع بهش بدم. از اسمشم معلومه که در مورد چیه اسطوره در زمانه حاضر یا اسطوره ی امروز که رولان بارت نوشته و ترجمهٔ یوسف اباذری هست. سرچ کنین میاد باید بخرینش برای خوندنش. یسری چی
➰ در یکی از قسمت های سیمپسون ها "هومر" [پدر خوانواده] با دخترش  "لیزا "و پسرش "بارت" به سینما میرن و یک فیلم در مورد آخرالزمان میبینن "هومر" میترسه و فکر میکنه واقعا قراره آخرالزمان اتفاق بیفته و کتاب های زیادی در مورد آخرالزمان میخره و میخونه و در آخر میفهمه باید با تابلوی 'شام آخر' " داوینچی" محسابه هایی میکنه [داوینچی آدم مهمیه و تابلوهاش همه پره رازه همه میگن تابلوی مونالیزا و شام آخر داوینچی بسیار مهم بوده و راز های زیادی داره] جالب تر اینه  
 
به طور باور نکردنی امروز خوب بودم نه تنها همه کارامو کردم که وقت هم اضافی اوردم :دی البته که وقت هیچوقت اضافه نمیاد باید از این فرصت استفاده کنم تا شب کلی کتابمو جلو ببرم. فردا شب کتابم تموم میشه و قراره یه مقاله خفن از بارت رو بخونم که امروز ازش تو دفترم خوندم که استادم گفته بود. اسم مقاله هست اسطوره ی امروز یا اسطوره در زمان حاضر که دو تا ترجمه داره یکی تو ارغنون چاپ شده یکی توی نشر مرکز اولی ترجمهٔ یوسف اباذری دومی ترجمهٔ شیرین دخت دقیقیان.
 
کتاب لذت متن ، رولان بارت ، پیام یزدانجو ، نشر مرکز
بر صحنهٔ متن هیچ شمعی روشن نیست : در پس متن هیچ کسی ( نویسنده یی) فعال نیست و در پیش متن هیچکسی (خواننده ای) منفعل؛ نه سوژه ای است و نه ابژه یی. متن از دیدگاه های دستور زبانی فراتر میرود: متن همان چشم یکتا بینی است که مؤلفی افراط گرا ( آنگلوس سیلسیوس) آن را اینگونه وصف کرده است: «چشمی که من با آن خدارا میبینم هان چشمی است که خدا با آن مرا می بیند. »
 
لذت متن آن دمی است که تن من راه خود را در پیش میگی
هلو !
خوبین؟
من که خوبم
.
..
:/
 خواستم بیام بگم که هیچی درست نشد ..
ولی دیگه ولش کردم..
اصن برگشتم از همه تصمیمام!
بعد اونارم نگه داشتم.. که بشینم دوباره انجامش بدم..
من ایندفه دوبرابر ازت مراقبت میکنم
نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره..
عاره دیگه..
هیس هیچی نگین فضا احساسیه..
:|
فدا سرم که بقیه چی میگن ..
 هم هرچی بخان بگن..
تو که چه کارتو بکنی چه نکنی..آخرشم دارن یه حرف،که بارت کنن!
بشینیم تا اون موقه کتابای فلسفی بخونیم..
منو اون منظورمه..
اینا شکلکای تازه ی ب
از متن‌هایی که باید الگو باشد:
 
من همیشه در هجرت بوده‌ام. هجرت نه یعنی از این مکان جغرافیایی به مکان دیگر جغرافیایی رفتن. هجرت یعنی از حالی به حالی دیگر، از یک فضای فکری به فضای فکری تحول یافته‌ای رفتن. هجرت همان تغییر انسانی است. گذر از درکی به درک دیگر، بالاتر، کامل‌تر، یا کامل شونده‌تر. هجرت در درک معنی‌ها و آماده شدن، سفر آماده شدن و تحول آماده بودن‌ها برای روشن‌تر پی بردن، روشن‌تر فهمیدن، بهتر معنی ها را پیدا کردن، برای به کاربردن
دلم برای همه تون تنگ شده بود؛کاش چیزی به جز قطعی اینترنت منو اینجا میکشوند،هفته پیش فیلم جوکر رو دیدم. دیشب دوباره فیلم جوکر رو دیدم وامروز صبح دوباره نگاش کردم  وبعد بهش حق دادم با یه تفنگ بقیه رو بکشه.. .
من تا هفته پیش حتی نمیدونستم چقدر میتونیم شبیه جوکر این داستان باشیم..
من به معصومیتش در اوایل فیلم توجه نکردم وبعد از خودم نپرسیدم این همه خشونت نتیجه همون خشمی بود که هیچ وقت فرصت بروز پیدا نکرد
الان میتونم تک تک دیالوگ هاش رو احساس کنم
او
نوشتهٔ مایکل پین با ترجمة پیام یزدانجو ، نشر مرکز
این کتاب رو شروع کردم دیگه وقتش یه کتاب سخت بخونم :دی.  واسه تعطیلات به نظرت دو تا کتاب خوندن کافیه؟ حیف که زمان از دستم رفت اما دو سه روزه میدونم باید چیکار کنم. از اتاق میزنم بیرون و جز برای ورداشتن وسیله توش نمیرم که دوباره تختمو ببینم و خواب آلود بشم. فکر کنم از اثر به متن رو قبلا خوندمش ولی الان زیاد یادم نیست. باید بخونم تا یادم بیاد. امیدوارم درست بخونمش.
نمیدونم شروع کردنش امشب کار درستی
الکترسیته:  الكترسیته انرژی نهفته ای در طبیعت و وجود آن در بعضی از مواد موجود درجهان میباشد این نیرو به صورت های مختلف میباشد و دارای 2 قطب میباشد اما به صورت كلی میتوان الكترسیته را به دوبخش تقسیم كرد الكترسیته ساكن++این حالت از الكترسیته عنصری كه آن را بو جود می آورد دارای قطب مثبت+میشود مانند وسیله پلاستیكی كه بر اثر مالش دارای قطب مثبت میشود یا بدن انسان كه بر اثر برخورد با این گونه اشیاء درای قطب مثبت الكترسیته ساكن میشود فقط زمین تامین
کتاب لذت متن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ پیام یزدانجو ، نشر مرکز
 
کسی ( نوعی «موسیو تست » وارونه ) را تصور کنید که همه ی حد و مرزها ، همه ی مرتبه ها ، همه ی انحصار ها را در وجود خود از بین می برد، اما نه از راه سازگار سازی که صرفا با تاراندن همان شبح فرتوت : تناقض منطقی ـ کسی که هر زبانی را با هر زبانی ، حتی آن زبان ها را که با هم مغایر محسوب می شوند ، در هم می امیزد؛ کسی که بی حرف و حدیثی مسئولیت هرگونه بی منطقی ، مسئولیت هرگونه نا سازی ، را بر عهده
✨﷽✨
✅حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی :
✍یک یادگاری به ما داد: اقامه که میگویی قبل
از گفتن الله اکبر یک سلام به امام حسین(ع)بده
که نمازت عالی می شود...
در گرفتاری ها توصیه می کرد به حضرت نرجس‌
خاتون(س) متوسل شوید ایشان مادر ولیّ زمان
ما هستند به فرزندشان می گویند: پسرم، این
شخص به من متوسل شد خواسته‌اش را بده.
هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن
تا گرفتاریت برطرف شود.
مکرر نقل می کرد: شخصی خدمت آقای اراکی
(ره)رسید عرض کرد: آقا مرا موعظه کنید.
آقای
زندگی بالا و پایین داره ، هیچوقت نباید انتظار داشت که همیشه همه چیز خوب پیش بره ، آدمها تو هجوم مشکلاتشان غرق میشن ، سال های زیادیه که لبخند وشادی رخت بسته از زندگیهامون و شدیم آدمهای استیکری ،که چهره و حال واقعیمون رو پشت این شکلکها قایم میکنیم ، مردم نگاه میکنن به این لبخندهای تصنعی و حسرت میخورن به این خنده ها ، خنده هایی که پوچ و بیهوده است ، آدمهایی که پشت این شکل ها سنگر گرفتن تنها تلاش میکنند تا تخریب نشن و دِژ محکم غرور و عزتشان به راح
زندگی بالا و پایین داره ، هیچوقت نباید انتظار داشت که همیشه همه چیز خوب پیش بره ، آدمها تو هجوم مشکلاتشان غرق میشن ، سال های زیادیه که لبخند وشادی رخت بسته از زندگیهامون و شدیم آدمهای استیکری ،که چهره و حال واقعیمون رو پشت این شکلکها قایم میکنیم ، مردم نگاه میکنن به این لبخندهای تصنعی و حسرت میخورن به این خنده ها ، خنده هایی که پوچ و بیهوده است ، آدمهایی که پشت این شکل ها سنگر گرفتن تنها تلاش میکنند تا تخریب نشن و دِژ محکم غرور و عزتشان به راح
چه می شود اگر به شما بگویم واقعاً یک راه “مخفی” برای خرید هر آنچه که می خواهید و برای تجارت بازاریابی آنلاین خود به مدت 20 ، 15 تا 10 سنت روی دلار خریداری می کنید وجود دارد؟باور کنید یا نه ، می توانید.در واقع ، من نجات یافتم هزاران دلار با این راز که می خواهم در این مقاله به شما نشان دهم. تو هم همینطور.در اینجا آمده است:یک صنعت جهانی 1 میلیارد دلاری به نام صنعت تجارت یا “تجارت” وجود دارد – که در آن به معنای واقعی کلمه هر نوع شغلی که می توانید در یک
تصمیم گرفتم جدیتر بشم توی کارم.چه توی عکاسی چه توی فلسفه چه حتی توی زندگیم. وقتشه یاد بگیرم بزرگ شدم و دیگه بچه نیستم. باید مسئولیت زندگیمو به عهده بگیرم. باید بهتر و عمیق تر فکر کنم. دنیارو تجربه کنم. میدونم یه روزه اتفاق نمی افته. دلم میخواد مثل استادم بشم. و خودمو با اون می سنجم. و میدونم یه خورده سخته. چون باید کمک کنم به خودم تا رشد کنم. هنوز خیلی کوچیکم و مونده تا برسم به استادم. اما بهش فکر میکنم این که اگه بود چیکار میکرد چجوری بود.و البته چ
بسم الله الرحمن الرحیم
ای پیامبر ما.....
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؟
 وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ؟
 الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَک؟
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ؟
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا....
انگار هرآنچه موسی (ع) هنگام ابلاغ رسالتش برای دعوت فرعون از خدا خواست، همان ابتدا خدا به رسول دردانه اش داد.
شرح صدر، برداشتن وزر، یسر در امور محوله و...
همان دعای موسی....
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن ل
قرین شدن این دو زمان، اعتکاف ماه رجب و عید نوروز، از طرفی می‌تواند تعداد معتکفین را کم کند و از طرفی هم زیاد! آنان که در کارشان تعطیلی نداشتند و نمی‌توانستند که مرخصی بگیرند، تعطیلی خوبی است برای اهل رجب و اعتکافش شدن، البته اگر مرخصی نداشتن بهانه نبوده باشد!
و از خوبی‌هایش این است که اتمام سال و پایان سال را در مسجد یعنی خانه خدا، و در حالت روزه یعنی شبیه‌ترین حالت به خدا به سر می‌بری، سالت را با بندگی شروع می‌کنی.
البته آنچنان هم از دوره
نمیدونم آینده بالاخره چجوری میشه. به نظرت من ده سال دیگه کجام؟ اصلا ده سال دیگه نه. همین سال دیگه. مگه پار سال روحم خبر داشت که این همه اتفاقای جور واجور برام میفته و تجربه های جدید دارم. شاید این مهم تر باشه به نظرت فردا چجوری میشه؟ فردا من زنده ام یا مرده. کار میکنم یا نمیکنم؟ با کیا معاشرت دارم. نمیدونم. کاش رویاهام محقق بشه. رویاهایی که اینقدر بزرگن که هنوز نتونستم به طور کامل تو کلمه ها و جمله ها جاشون بدم. اما من بهشون فکر میکنم. تصویرشونو ت
کتاب لذت متن هم دوباره تموم شد و من فهمیدم چقدر بیشتر میفهمیدمش این بار. دفعات قبل خیلی برام سخت بود هرچند که این بارم بود قسمت هایی که کامل متوجه نشک اما کمتر بود. از صبح فقط کتاب خوندم. حالا هی میخوام گزارشی ننویسما مگه میشه. به نظرم نباید نوشته گزارشی باشه هرچند که من دنبال اینم جوری بنویسم که برام بمونه چه کارایی کردم اما باید راهی باشه. 
 
کتاب لذت متن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ پیام یزدانجو ، نشر مرکز
 
چاره ای نیست : تحمل ملال ساده نخوا
 
مدام باید غم خورد، رنج کشید، اذیت شد، درد را تحمل کرد، غصه را جرعه جرعه نوشید، که چه؟ که موعد رهایی و زمان راحتی چه وقت می رسد؟البته این در صورتی است که باور نداشته باشی که بعد از اینجا، جای دیگری هست که متر و معیارش متفاوت است و دیگر کاری از تو بر نمی آید. هر چند این اعتقاد صرفا دل خوش کنکی بیش نیست و واقعیت را تغییر نمی دهد، که عقلی هست که مدام دم گوش آدمی بخواند: اگر جهانی دیگر نباشد چرا با این دقت آفریده شده ای؟ و اگر سازنده ات بی هدف ساخت، چ
امروز بالاخره ساعت سه بیدار شدم اما مها رو زمین خوابیده بود نه رو تختش فکر کنم میخواست راحت تر بیدار شه. نمیشد بشینم سر جام و نشستم رو تختو همانا که خوابم بر تا هفت نیم یا هشت اینطورا بعدش شروع کردم به کار کردنو بیشترشو انجام دادم فقط مونده خوندن مقاله و ۵۰۴. که اونم تا شب انجام میدمو میخونم. یه خورده مقاله سخت اما من موضوعشو دوست دارم شاید چون خود بارت رو دوست دارم. اینقدر دلم تنگ شده برای عکاسی البته تو خونه عکاسی میکنم کاش می شد نشونت میدادم.
کتاب در آمدی بر ساختار گرایی

نویسنده :رابرت اسکولز
مترجم : فرزانه طاهری
چکیده (معرفی کتاب ):
ساختارگرایی یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین جنبش های فکریِ سده ی بیستم بود که در حوزه های گوناگون معارف بشری را دستخوش تحولات فراوانی ساخت. این کتاب به بررسی ارتباط ساختارگرایی و ادبیات و نقد ادبی می پردازد. در این راستا، نویسنده می کوشد از رهگذر بررسی آراءِ سوسور، یاکوبسن، فرمالیست های روسی، پراپ، لوی استروس، ریفاتر، بارت، تودوروف، ژنت و بسیاری دی
-   خوش به حالت که چنین سبکبال سفر می کنی! بارت مختصر است و
مفید. اگر دزدان حمله می کردند، تک شترت را برمی داشتی و از معرکه می گریختی. من
با صد شتر جنس، مانند فعله ای هستم که کاه گل لگد می کند. تا به خودم بجنبم، هستی
ام را تاراج کرده اند. جان خودم را از معرکه بیرون ببرم، شانس آورده ام.
دعبل شمشیری را که زیر بار پنهان کرده بود، نشان داد.
-   اگر دزدان حمله می کردند، من یکی تا پای جان می ایستادم و
می جنگیدم. در مرام ما، تنها به فکر جان و مال خود بودن، دو
دربارهٔ عکاسی ـ مجموعه جستارها ، نقد ها و یادداشت هاـ نوشتهٔ والتر بنیامین، ترجمهٔ آیدین رحیمی پور آزاد ، نشر حرفه نویسنده
 
در میان تمام شهر ها هیچ شهری به اندازه ی پاریس پیوندی مأنوس با کتاب ندارد. 
پاریس سالن کتابخانه ای عظیم و بیکرانی است که رود سن از میانش جریان دارد . 
 
 
یعنی میشه من یروز پاریس رو ببینم و زبان فرانسه ام خوب باشه؟
 
خب این کتابم تموم شد. نمیخواستم به این زودی تموم شه نمیدونم چی شد که اینقدر زود خوندمش. منو غرق خودش کرد. خ
کتاب اتاق روشن ، رولان بارت ، فرشید آذرنگ، نشر حرفه نویسنده
 
پدر : او مُرد... او دیگر اینجا نیست. او در آسمان است...
پسر : آری ، اما من جسم اورا نیز دوست داشتم. 
اُردت ؛ کارل تئودر درایر
 
عکاسی ، بازگشت و نگاه به دنیا است ، حتی اگر هیچ شباهتی به آن نداشته باشد  عکاسی یعنی نگاه مدام به خود شئ  عکاسی یعنی تاکید بر جهان و خود اشیا ، حتی اگر مناسبت و انتقالی در میان نباشد. عکاسی در پی نشانه های حضور است ؛ حضور هستی؛ و از این راه به گفت و گو با دنیا بر میخ
از دیروز بگم که کتابو خیلی نخوندم. عصری رفتیم برای مها کلی خرید کردیم برای منم کفش خریدیم. سر خرید :دی  بعدش شام خوردیم بعدشم اومدیم خونه. خیلی خوش گذشت. امروزم هنوز شروع نکردم انگار گیر کرده باشم. دلم هم میخواد برم رشت هم نه نمیدنم چرا. ولی نمیرم واسش دلیلی ندارم فقط احساس میکنم این بهتره با تمام سختیش. پزیرایی پر شده از وسایل مها که باید ببره علنن یه اثاث کشیه. هرچند که فقط ضروری هارو برداشته. :/ بعد فکر کن منم بخوام برم دوبرابر میشه وسیله ها. خ
من نویسنده نیستم. هرچند که دلم میخواد یروزی بشم. احساس میکنم کسی که مینویسه حداقل در مقابل خواننده باید بیشتر بدونه. بیشتر خونده باشه بیشتر فکر کرده باشه. حرفی که میخواد بزنه باید چند پله جلوتر از فکر خواننده باشه. به نظرم لذتی که نویسنده میبره از نوشتن به خواننده منتقل میشه اما برعکسش خب شاید مشخص نباشه یا اگه هست نویسنده فقط در صورتی میفهمه که در مقام خواننده ، متنش رو بخونه. میدونم این حرفام خیلی سطحی هست اونم در مقابل نوشته های کسی مثل با
نقد و
دگراندیشی پادزهر توهمات بزرگ است.

الن بارت

 



اندیشه ی مدینه ی فاضله افلاتونی، قرارداد اجتماعی
لاک و روسو تا ایده های روشنگر امثال ولتر و کانت ضمن آن که بیان روشنی از فلسفه ی
سیاسی برای عقلانی کردن زندگی سیاسی و دولت هستند در عین حال شور و شوق نظرورزانه
ای تلقی می شوند برای وصول به آینده‌ی خوب، و دستیابی به سعادت. این دسته متفکران
دنیای خوشبختی را که آرزویش را داشتند از تمام جهات به ویژه ساختار سیاسی با وضوحی
کامل توصیف کردند. ایشان ه
می‌بینی؟ دستم به نوشتن درباره تو نمی‌رود. دیوانه‌ای که دوستت داشت از من رفته است. یک خالی بزرگ درونم ساخته‌ای، مثل خالی بزرگی که در زندگیم ساخته بودی با بودنت که شبیه نبودن بود. حالا روزها و شب‌ها را بدون این که یادت بیفتم می‌گذرانم، و در معاشرت رنج‌های مستمر دیریست دستم به پناه موهایت، لب‌هایت، حرف‌هایت مجهز نیست. دستم خالی مانده، مثل دنیایم و دلم. گذاشتم سلام سرد آخرین بارت تصویری از تو باشد که در ذهنم نگه می‌دارم. گذاشتم انجماد از ت
امروز مثل روزای قبل که میرفتم بیمارستان بیدار شدم رفتم حموم بعدشم رفتم اونجا خیلی تاخیر داشت اخرم فهمیدیم دکتر حالش خوب نیست نمیتونه بیاد منم مجبور شدم به کسی دیگه دکتر عمومی نشون بدم که گفت دیگه نیاز به پانسمان نیست فقط اگه مجبورم برم بیرون یه پارچه نخی روش بپیچم بعد لباسو بپوشم. معضل شلوار لی پوشیدنم حل شد :دی.
بعد که اومدم ساعت ده این طورا بود فکر کنم تازه شروع کردم تا دوازده یک کل کارامو کردم به غیر از کتاب که بعدش کتابو شروع کردم یه ذره د
راستش خوندن کتابای تاریخ فلسفه یا راجع به فلسفه ی فیلسوفهای گذشته خوندن گاهی واقعا کسل کننده میشه. ترجیه میدم صد بار آثار بارت و سونتاگ رو بخونم. اما چه میشه کرد که خوندنشون لازمه و من باید راجع بهشون بدونم تا بتونم فلسفه برم دانشگاه. اگه البته یادم بمونه جزئیات رو :دی :/ خلاصه که فعلا دارم فلسفه ی لاک رو میخونم در مورد حالات بسیط و مختلط. که اگه بخوام بگم کلی طول میکشه. 
گفته بودم که اینجا مورچه زیاده. دیروز دوباره اومدم جارو برقی بکشم دیدم ه
ترجمه مقاله دقت متخصصان قدرتمند در به تصویر کشیدن کسب و کار با توجه به تغییر فرهنگی در زمینه حسابداری
دید کلی : ترجمه مقاله دقت متخصصان قدرتمند در به تصویر کشیدن کسب و کار با توجه به تغییر فرهنگی در زمینه حسابداری در 15 صفحه فارسی ورد قابل ویرایش با فرمت doc به همراه اصل مقاله انگلیسی


توضیحات کامل :
ترجمه مقاله دقت متخصصان قدرتمند در به تصویر کشیدن  کسب و کار با توجه به تغییر فرهنگی  در زمینه حسابداری در 15 صفحه فارسی ورد قابل ویرایش با فرمت doc
خب زمستونم شروع شد. فقط سه ماه دیگه تا عید مونده که مطمئنم چشم بهم زدن میگذره. دلم میخواد این سه ماه اخر سالو واقعا خوب باشم. یه جمع بندی خوب از سال ۹۸ ام داشته باشم. و اما امروز.  ساعت شیش بیدار شدم اما خوابم برد دوباره تا هشت دیگه نشستم سر کارمو حموم رفتم بزورو که پانسمان کنم رفته بودن کنار. هرچند که خیلی خیلی خوب شده خدارو شکر. موندن جاشم برام مهم نیست هرچی شد. هرچند که مامان براش مهمه و دست از سر من بر نمیداره برای دکتر رفتن. ولی حالا تا اون موق
وقتی این کتابو میخونم به معنای واقعی برام سخت میاد. و خب شاید واقعا سخت باشه یعنی هست یه جاهاییشو چندین بار میخونم تا متوجه بشم. استادم میگفت کتاب خوب کتابی که تحقیرمون کنه و ما بفهمیم چقدر نمیدونیم. من دقیقا همین حسو داشتم. این که واقعا نمیدونم اصلا در مورد نوشتار میگه. ادم وقتی میخونه هم دلش میخواد بفهمه جلوتر بره یاد بگیره  . کاش میتونستم بنویسم . کاش میشد نویسنده ام یادبگیرم باشم. حیف کا فعلا فقط خوندن ازم بر میاد نه نوشتن. 
 
کتاب لذت متن،
با سلام...این مطلب رو چند وقت پیش در شبکه های اجتماعی دیدم و با کسب اجازه از نویسنده تصمیم گرفتم اینجا منتشرش کنم تا شما هم از این مطلب لذت ببرید.
نویسنده این مطلب:جناب آقای کاظم شاملو
برآمد باد صبح و بوی نوروز 
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه رو
جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
شاید در سالهایی که از عمرمان می گذرد، هیچ سالی این چنین گذر عمر و نزدیک شدن به پایان زندگی را برای
سرانجام لحظه اى فرا مى رسد که زمان متوقف مى شود،و در پى آن روزى آغاز مى گردد که هیچ پایانى نخواهد داشت.
⚜️ در آن روز معیارهاى کاذب و فریبنده دیگر چاره ساز نخواهد بود؛یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ  إلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ   (88-89شعراء) "
⚜️ روزى که مال وفرزندان هیچ دردى را دوا نمى کنند، وفقط کسى رهایى مى یابد که با قلبى پاک و سالم به استقبال آن روز برود.
⚜️  آخرین پیام الهى  و آیه اى که بر رسول الله ﷺ نازل شد ویک هف
سرانجام لحظه اى فرا مى رسد که زمان متوقف مى شود،و در پى آن روزى آغاز مى گردد که هیچ پایانى نخواهد داشت.
⚜️ در آن روز معیارهاى کاذب و فریبنده دیگر چاره ساز نخواهد بود؛یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ  إلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ   (88-89شعراء) "
⚜️ روزى که مال وفرزندان هیچ دردى را دوا نمى کنند، وفقط کسى رهایى مى یابد که با قلبى پاک و سالم به استقبال آن روز برود.
⚜️  آخرین پیام الهى  و آیه اى که بر رسول الله ﷺ نازل شد ویک هف
با سلام...این مطلب رو چند وقت پیش در شبکه های اجتماعی دیدم و با کسب اجازه از نویسنده تصمیم گرفتم اینجا منتشرش کنم تا شما هم از این مطلب لذت ببرید.
نویسنده این مطلب:جناب آقای کاظم شاملو
برآمد باد صبح و بوی نوروز 
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه رو
جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
شاید در سالهایی که از عمرمان می گذرد، هیچ سالی این چنین گذر عمر و نزدیک شدن به پایان زندگی را برای
پیش بینی های ژنتیکیمغز این نوازنده به عنوان الگوی خوبی برای مطالعه انعطاف پذیری عصبی شناخته شده است (مونت و همکاران ، 2002). این واقعیت که در چندین مطالعه ، ارتباطی بین میزان تفاوتهای آناتومیکی و سن شروع آموزش موسیقی به شدت وجود دارد که بر ضد این احتمال که این اختلافات پیشگویی و علت هستند ، نه نتیجه تمرین موسیقی استدلال می کند. از طرف دیگر ، آلودگی بیشتر مطالعات طولی با کودکان این است که اینها از نظر همبستگی هستند و بیشتر آنها موضوعات را بطور ت
بیو ت رو می‌خونم و می‌دونم متعلق به من نیست اما تو یگانه امیدِ اهل مطالعه و یا حتی ادای مطالعه‌ی منی که هر روز بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شی هم‌چنان که کوچک و کوچک‌تر... و شگفتا و عجباهایی نیستند که توی این تعارض از من بر بیان ؛ منم آن سیگنالِ هماره معلق میانِ دو لِولِ های و لو.منم و هماره‌گیِ سودایی در سر... اقلاً این‌طور می‌شود فهمید از این "هماره‌گی" که من "اکنون" را مرده‌ام.
دوست دارم گذشته را جایی دفن کنم اما تنها نشانِ من از خواستن و تمنا هم
مبارکهههههه مامی جونم ایشاله 654165352.3520.352.36.4152041524141414141414141414141412041.ساله بشی فدات شم♥

برای دانلود بزنید روی لینک زیر:
http://s8.picofile.com/file/8367849776/New_folder_7_.zip.html
سعی کردم چیزای خوبی باشن مامی جونم اگه کمی کاستی دارن ببخشید دیگه..♥

سلاممو برسونین خدمت مانیا


جین خیره به مانیا :)


مانیا:اجرا چطور بود؟
جین:عالی عشقم ♥:)


برید کنار میخوام برم پیش مانیا ایششششش خبر نگارای سیریش


به به چه عکسایی از مانیا گرفتم 



هیونگا نگا کنین این عشقمه مانیا


افرین مانیااا
نمیدونم چی بگم. اصلا حرف زدنم نمیاد از یه طرفم این همه سکوت کردنو نمیدونم چرا دوست ندارم. روزام در مقایسه با قبل تقریبا خوب میگذره. درسته که همچنان دیر بیدار میشم اما از همون موقع میشینم کنج خونه و کارامو یواش یواش جلو میبرم هرچند که همیشه هم چیزی باقی میمونه که نرسک بهش اما در هر صورت یه ذره یکنواخته. نشستم دم پنجره و همین الان چه بو کتلتی اومد اووف خفه شدم از کتلت خوشم نمیاد اصلا این یه مورد ظاهرا عوض نمیشه آنچنان. 
فکر میکنم کتابو امروز تموم
من اومدم از نمایشگاه کتاب امسال. با ساجده قرار داشتم. دیگه رفتیمو کلی گشتیمو کتاب خریدیم خیلی خوش گذشت. غرفه استادمم رفتیم خودش نبودانگار یه چیزی‌کم بود. یاد اون سال افتادم که بود. با ساجده کلی دلمون براش تنگ شد. آقای پور ازاد ولی بود کلی ازش سوال پرسیدیم.هی رفتیم هی اومدیم. و خب هنوز کتاب جدید نداشتن افتاد بعد نمایشگاه که منم منتظرم چاپ بشه زودتر بخرم. اما دوتا کتابی که از نشرشون نداشتم رو خریدم. دیگه این که کتاب استادمم دوباره خریدم چون مال
میخوام شروع کنم تکلیفای زبانمو انجام بدم. امشب تمومشون کنم که فردا همش بشینم پای کتاب تاریخ فلسفه چون قراره برم تهران باز. روحمم خبر نداشت اینجوری میشه اونم برای ده روز.  فکر کن وگرنه اینقدر عجله نمیکردم برای گرفتن کتابام از قفسه. خب به من چه هرچی من میگم برعکس اتفاق میفته :/ خلاصه که پنجشنبه یا جمعه هرکدوم که بلیط باشه راه میفتیم سمت تهران. 
داشتم فکر میکردم چقدر دلم میخواد یه کاری کنم. بتونم به بقیه کمک کنم. همونجوری که استادم بود. راستی ادم
 
تا نزدیکای صبح راه رفت و حرف زد، حرص خورد و راه رفت و درد دل کرد، درد کشید و حرف زد و راه رفت...
میترسیدم بلایی سرش بیاد. نشستم و گوش دادم، گاهی شربت، آب یا چایی دستش میدادم یکم فروکش کنه. بهش گفتم میخوای بریم بیرون یکم قدم بزنیم؟ قبول نکرد.
انقد راه رفت تا خسته شد و بالاخره نشست. پتو رو انداختم روی پاهاش و چراغ ها رو خاموش کردم. بالاخره آروم گرفت. یکم دیگه نشست و بعدش بالاخره رفت خوابید.
چقد توانایی میخواد که یه نفر این آدمی که مثل کوه محکم و مثل
توی ایستگاه اتوبوس در تاریکی و سرما و همهه ی بی مورد ِ باد ایستاده بودم . برای چند لحظه دست به سر کردن غصه ای که این روزها به جانم افتاده،  زیر لب تصنیف غریبانه ای را می خواندم ، یکهو صدای زنی میانسال با قد و بالای میانه که چادر خیلی براق سرش بود و رویش را هم محکم گرفته بود تصنیف خوانی ام را قطع کرد : ببخشید خانم ! خانم با شمام ! من : جانم حاج خانم ؟ او :  اینجا اتوبوس صارمی هست ؟ من : بله ، او : خیلی سرماست ، دو بار از وَن های اول کوثر پیاده شدم توی این
خب میبینی که امروز هم شروع شد از ساعت چهارو نیم. و من اصلا احساس خوابالودگی و خستگی ندارم امروز بر عکس روزای قبل . امیدوارم امروز بتونم خوب کار کنم. میدونی یاد چی افتادم؟ یادمه که استادم میگفت ملال حسی هست که کسی میخواد کار کنه ولی نمیتونه و افسردگی چیزی که طرف کلا نه کار میکنه و نه میخواد که کار کنه. منم گرفتار ملالم نه افسردگی. بعضی وقتها واقعا نمیتونی. میخوای اما نمیشه. و گاهی شدتش زیاد میشه. رولان بارت میگفت « در کودکی اغلب و به شدت ملول بود
نمیدونم چرا فقط روزا به کتاب خوندن میرسمو کار برای زبان کلاس. بقیه برنامه هامو زمان کم میارم تا عملیشون کنم :( میدونم امروزم دیر بیدار شدمو اگه بخوام همه کارامو برسم باید صبح زود بیدار شم. تازه عکاسیم که نگو. انگار نه انگار نمیدونم چرا اینجوری شدم:( دلم میخواد رو پرژه هام کار کنم. دلم میخواد اینقدر کار کنم که از خستگی از لذت کارکردن شبها خوابم ببره و صبح ها بیدار شم. دلم خیلی تنگ شده برای خودم که کلی کار میکردو زمانو نمیگذروند. امروز قبل از شروع
اسم برای پرنده خانگلطفا نظر بدین
نام های محبوب پرندگان خانگی
۱- چارلی
۱- Charlie

۲- آنجِل
۲- Angel

۳- کوکو
۳- Coco

۴- مَکس
۴- Max

۵- سانی
۵- Sunny

۶- بِیبی
۶- Baby

۷- بادی
۷- Buddy

۸- جِت
۸- Jet

۹- می
۹- Me

۱۰- بُ بُ
۱۰- Bobo

۱۱- باکستر
۱۱- Baxter

۱۲- گِتی
۱۲- Getty

۱۳- پِپِر
۱۳- Pepper

۱۴- اُلیوِر
۱۴- Oliver

۱۵- مِرلین
۱۵- Merlin

۱۶- پاکُ
۱۶- Paco

۱۷- ریکی
۱۷- Ricky

۱۸- ریو
۱۸- Rio

۱۹- توییتی
۱۹- Tweety

۲۰- آیدِن
۲۰- Aiden

۲۱- اَنگری بِردز
۲۱- Angry birds

۲۲- بِیبی بِرد
۲۲- Baby Bird

۲۳- بی
قراره برم عکاسی. این اولین بار هست که تو سال جدید دست به دوربین میشم. یه خورده هیجان زده ام. چون شاید ایده جدید و پروژه جدیدی هست. موضوعش که خب فضای شهری میشه حساب کردش. ایده اش اما از من نیست ! از استادم گرفتم اما اجراش میکنم و اجرا خیلی مهمه. الان میخوام برم راجع بهش فکر کنم ولی تا عکاسی نرم مشخص نمیشه باید ببینم چی پیش میاد. یعنی میشه خوب بشه؟ قبلی هم خوب بود که شروع کرده بودم اما ایده اش مشکل داشت یه ذره به نظر خودم شایدم اعتماد بنفس نداشتم اما
98 جان کوله بارت را بستی ؟ چیزی را فراموش نکرده باشی ! مثلا خاطره ای ، دردی ، غمی! غم این روزها! حواست باشد همه را برداری ، درِ چمدانت را محکم ببندی! 98 جان بودنت کافی است وقتت تمام شده! دلمان پوسید از این همه غم ...پس معطل نکن پستت را تحویل بده که 99 پشتِ در است!کاش انقدر قدرتمند و زورگو نبودی که غم هایت را تحویل 99 بدهی و بروی!
اما حالا که زمستان درحال رفتن است بیا موهایش را شانه کنیم..سردی دستهایش را بسپاریم به دل های گرم مان ، بیا قطره های بارانش را به
یا حرف بزن یا بارت را خودت ببر | لان ال امریک
چرا باید بار رو خودت ببری ؟ چرا سفر زندگیت ، باید با جدول زمانی لکنت به تو دیکته بشه ؟
گذرگاهی که به صحبت کردن بهتر می رسه ، پُر از کوچه های بن بست ، تونل های تاریک و ترسناک و صعود های دشواره !!
اولین قدم اینه که بپذیریم نیازمند تغییریم و تصمیم بگیریم که برای
تغییردادن روش فعلی صحبت کردنمون کاری انجام بدیم . . کاری سخت و نیازمند
به تعهدی اساسی !
این رو درک کن که تغییرات به جا مونده از گذشته بر روی ما ، خی
می‌خواهم وسط دوراهی را بگیرم و راست بروم تا انتها. تا انتهای بیراهه‌ی پوچی، خموشی، ملال، تنهایی، تا انتهای بیراهه‌ی هیچ، بیراهه‌ی هر آنچه که می‌خواهی اسمش را بگذار. لعنت به اسم‌ها. لعنت به لقب‌ها و صفت‌ها. وسط بیراهه، وسط تنهایی، وسط "هیچ"، چه فرقی می‌کند دیگر که اسم‌ها چه اند و لقب‌ها کدام اند و صفت‌ها چطور تلفظ می‌شوند و اصلا زبان چیست؟ کلام کدام است؟
تو می‌فهمی وقتی از "هیچ" می‌گویم منظورم چیست؟ شده توی هیچ گروهی جا نشوی؟ شده هیچ ج
بچه که بودم یکی از بچه های سرویس به نحو بدی بابام رو مسخره کرد چون چاق بود! بیچاره اون موقع اونقدر هم چاق نبود ولی همه اینها فکر میکنم به درواقع خانواده و تربیت برمیگرده به هر حال وقتی باز تکرارش کرد من آرزوی مرگ کردم برای بابای خودش یادم نی دقیقا چی گفتم فقط خیلی ناراحت شده بودم جلوی همه منو مسخره میکرد. منم نه، بابامو. خب شاید واکنشم طبیعی بوده باشه به عنوان یک بچه اما زدو پدر مادرش توی یک تصادف مردند. من تا مدتها عذاب وجدان داشتم که نکنه من
سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما مبارک باد. ...رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه از حضرت زهرا (س) به نزد امیرالمؤمنین علی (ع) آمدند و با لبی خندان گفتند: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر...فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر
شاید بعضی وقتها خودمو قایم کنم پشت کارهام. خودمو غرق کنم تا به خیلی چیزها فکر نکنم. اما شاید بعضی وقتها از دستم در بره. ولی من دلم میخواد با آدمایی که قبول و دوسشون دارم هم هویت بشم. با کارهام هم هویت بشم و زندگیم همینها باشه جوری که اگه اینها رو ازم بگیری انگار زندگی رو ازم گرفته باشی. من یه دختر ۲۶ ساله ی احمق نمیخوام باشم ـ هرچند که بعضی وقتها شدم ، همه میشن ـ میخوام برای زندگیم بجنگم حالا که این فرصت بهم داده شده و من فعلا قصد از دست دادنشو ند
هنگ محسن لرستانی بنام بچه سوسول
حرفی نزن چیزی نگو
ولم بکو بی آبرو
 
متن آهنگ بچه سوسول از محسن لرستانی
حرفی نزن چیزی نگو
ولم بکو بی آبرو
خودم دیدم باهاش بودی
حالم خراو میشه و تو
دستده دیدم تو دسش
شده بودی همه کسش
جوانیمو هشتم به پات
حالا سوسول شده خدا
رفتی با او بچه سوسول
مه کی یزید تو چشات
سی کو خدا کی یارته
خدا ده شکر که یارته
سی کار بارت روزگار
میگن خودش دختریه
بچه سوسول چش خمار
انگشت نمای دنیا شدم
خارم تو کردی بی خدا
چه چیزیش از مه بهتره
او
من دارم کار میکنم این یعنی هنوز میشه بهم امیدوار بود. هرچندکه چند ساعتی رو از دست دادم اما هنوز زمان هست و من سعی میکنم به بهترین نحو ازش استفاده کنم. 
نمیدونم چرا با این که ازدیبهشت هست من این همه احساس سرما میکنم. هوا برای من سرده یا برای همه؟ تمام جونم میلرزه از سرما. 
گوشم این روزا نمیدونم چرا اینقدر زیاد میشنوه :/ مسخره است میدونم اما صدا خیلی بلنده برام و من متعجب که چیکارش کنم. بعضی وقتها از دستش کلافه میشمو اعصابم خورد میشه. سکوتم خودش ن
دو دقیقه یی می شه که اینترنت گوشی یم رو خاموش کردم و اصلا نمی تونم واتس اپم رو باز کنم ببینم پیام جدیدی اومده یا نه 
تحمل شنیدن این حقایق رو ندارم 
امروز سر کلاس ، بوستان  می خوندیم تا  رسیدیم به جایی که سعدی در باب اصلاح زنان می گفت  
تو فکرش رو بکن استاد بعد از خوندن هر بیت از ما معذرت خواهی می کرد که شرایط اون زمان این جوری بوده مرد سالارانه ،ما هم می تونیم نپذیریمش سعدی یا بعدی که بت نیست اما من دیگه جوش اورده بودم نمی تونستم سکوت کنم خوب طف
کارناوال های بسیاری در سراسر اروپا در طول سال برگزار می‌شود که هر کدام مبنا و پایه‌ای متفاوت از یکدیگر داشته و برخی از آن‌ها بسیار مشهور هستند.
کارناوال دی بینچه بلژیک
این کارناوال که از حدود قرن ۱۴ رونق گرفته در سال ۲۰۰۸ توسط یونسکو به عنوان میراث مادی و معنوی بشریت به ثبت رسیده است.
مردان ۳ تا ۶۰ ساله که توسط افراد خاص در شهر بنیچه بلژیک مجوز پوشیدن لباس مخصوص دلقک مانندی به نام ژیل را خواهند داشت از صبح یک‌شنبه قبل از چهارشنبه خاکست
نشانه ها در فضای شهری نقش مهمی در تربیت سلیقه شهروندان و جهت دهی مسائل روانی، برعهده دارند.شهروندان در پایان یک روز سخت کاری نیاز به آرامش درونی دارند که این نیاز باید از طریق فضای نشانه ای شهر به آنها منتقل شود: رنگ، فرم و سایر عناصر بصری.مناسبت ها یکی از مقاطعی هستند که شهر در وضعیت استثنائی به سر می برد. حرکت به سمت وضعیت استثنائی و گریز از روزمرگی با تحرک و رهایی همراه است و این وضعیت می تواند مجرایی باشد برای مدیریت فضای بصری شهر در فرمی ز
در سال 1960 ، ویلما رودولف اولین زن آمریکایی شد که در یک المپیک موفق به کسب سه مدال طلا در پیست و میدان شد.ویلما رودولف کی بود؟ویلما رودولف کودکی بیمارگونه بود که مجبور شد بر روی پای چپ خود بریس بخورد. او بر ناتوانی های خود برای رقابت در بازی های المپیک تابستانی 1956 غلبه کرد ، و در سال 1960 ، اولین زن آمریکایی شد که در یک المپیک موفق به کسب سه مدال طلا در پیست و میدان شد. بعدها در زندگی ، او بنیاد ویلما رودولف را برای ارتقاء دو و میدانی آماتور تشکیل د

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها